متفرقه

سفرنامه اروپا (قسمت هشتم)

پس از مدتی وقفه در بیان داستان اروپاگردی با آئودی A6، اکنون به قسمت هشتم از این داستان رسیده‌ایم. پس به این وسیله از خوانندگان محترم عذرخواهی می‌کنم و شما را به خواندن ادامه داستان دعوت می‌کنم. در قسمت‌های قبل گفتیم که به شهر مونستر در آلمان رسیدیم و یک شب را در آنجا اقامت کردیم. حال ادامه داستان:
ساعت حدود ۱۰ صبح بود و در مرکز شهر مونستر بر روی یک نیمکت نشسته بودیم. طبق معمول، خانم‌ها در حال گشتن در مغازه‌ها بودند. پس فرصتی پیش آمد تا برای روزهای آتی برنامه‌ریزی کنیم. قرار بود که امروز به هلند برگردیم، اما آلمان هنوز جذابیت‌های بی‌شماری داشت و نمی‌شد که به‌راحتی از آن دل بکنیم. از طرفی، یکی دیگر از آشنایان که مهدی آقا نام دارد و در شهر اشتوتگارت زندگی می‌کند، اصرار داشت که به دیدن او هم برویم و برای ما این کار هم فال بود و هم تماشا، هم از دیدن مناظر زیبای آلمان لذت می‌بردیم و هم پس از سال‌ها مهدی آقا را ملاقات می‌کردیم. پس تصمیم گرفتیم که به‌جای بازگشت به هلند، بازهم در آلمان بمانیم و به سمت جنوب حرکت کنیم؛ اما تا اشتوتگارت حدود ۵۰۰ کیلومتر راه داشتیم و نمی‌خواستیم که همه این راه طولانی را در یک روز بپیماییم. در بین راه هم شهرهایی مثل دوسلدورف، کلن، فرانکفورت و بن وجود داشتند که اصلاً بدمان نمی‌آمد که سری هم به آن‌ها بزنیم.

پس برای شب یک هتل در دوسلدورف را به‌صورت اینترنتی رزرو کردم و به مرتضی خبر دادیم که به هلند برنمی‌گردیم. سپس تصمیم گرفتم که یک سیم‌کارت آلمانی هم بخرم تا در مدت حضورمان در آلمان هزینه‌های رومینگ سیم‌کارت هلندی را پرداخت نکنیم. پس به یک فروشگاه شرکت ارتباطاتی O2 رفتم و درخواست یک سیم‌کارت اعتباری کردم. فروشنده گفت که قیمت سیم‌کارت‌هایشان از ۱۰ یورو آغاز می‌شود و این مبلغ برای همان دو سه روزی که قرار بود در آلمان باشیم کاملاً کافی بود. پس گفتم که همان سیم‌کارت را به من بدهد؛ اما مشکل این بود که برای ثبت اطلاعات، نیاز به پاسپورت من بود و پاسپورت من در ماشین، در پارکینگ هتل بود؛ اما یادم افتاد که در ایمیلم تصویر پاسپورت را دارم. پس به فروشنده گفتم که آیا همین‌که تصویر پاسپورت را به او نشان بدهم، کافی است یا خیر؟ که گفت مشکلی ندارد؛ اما مسئله اینجا بود که من اینترنت نداشتم که ایمیلم را باز کنم و در مغازه هم وای-فای موجود نبود. پس فروشنده از تلفن همراه شخصی‌اش برای من یک Hopspot ایجاد کرد و من با اتصال به آن توانستم تصویر پاسپورتم را باز کنم و به او نشان بدهم. پس از ثبت اطلاعاتم، فروشنده سیم‌کارت را به من تحویل داد و آن را در تلفن همراهم قرار دادم. در نهایت، هنگام خروج از وی پرسیدم که سیم‌کارت من دقیقاً چقدر اعتبار دارد؟ فروشنده با تعجب جواب داد: خب ده یورو دیگر! و من به یاد آوردم اینجا کشوری نیست که کارت شارژ ۵۰۰۰ تومانی را به قیمت ۵۲۰۰ تومان بفروشند و ۴۸۰۰ تومان اعتبار داشته باشد! پس با تشکر از مغازه خارج شدم و به سمت همراهان رفتم.

دقایقی دیگر در مرکز شهر مونستر به گشت‌وگذار پرداختیم و در حین گشتن در مغازه‌ها دو چتر هم خریدیم که دوباره مثل دیروز غافلگیر نشویم. سپس به سمت هتل رفتیم تا خودرو را برداشته و به سمت خارج از شهر حرکت کنیم.
حال که مشغول ترک هتل بودیم، به این موضوع فکر می‌کردم که هتل ما در مونستر نمونه خوب یک محصول اقتصادی در آلمان است. به این معنی که ممکن است امکانات زیادی نداشته باشد یا اتاق‌های کوچکی داشته باشد و از لابی لوکس و مجلل در آن خبری نباشد، اما بسیار تمیز و مرتب بود و در آن از اجناس با کیفیتی استفاده شده بود که معلوم بود قادر هستند سال‌های سال به‌خوبی انجام وظیفه کنند. همان‌طور که قبلاً گفتم، این هتل حتی امکاناتی مثل صابون و شامپو را نداشت و ما مجبور شدیم این‌گونه لوازم بهداشتی را از بیرون خریداری کنیم، اما ملحفه‌ها، حمام و اتاق در نهایت تمیزی بود و هیچ حس نامطلوبی را به انسان منتقل نمی‌کرد.
این مسئله را در سایر محصولات آلمانی یا ژاپنی، خصوصاً خودروهایشان، نیز می‌توان دید. به این صورت که ممکن است اجناس اقتصادی و ارزان‌قیمت ساخت این کشورها دارای ظاهر چندان پرهیجانی نباشند یا از امکانات و آپشن‌های فوق‌العاده‌ای برخوردار نباشند، اما همین محصول ارزان‌قیمت سال‌های سال بدون کوچک‌ترین مشکل یا ایرادی کار می‌کند و مالکش را دچار دردسر نمی‌سازد. دقیقاً برعکس این امر را در کالاهای ساخت چین می‌توانیم ببینیم که در بسیاری از موارد کیفیت را فدای ظاهر و امکانات می‌کنند؛ اما کالاهای کشور خودمان که معمولاً نه کیفیت قابل قبولی دارند و نه امکانات و ظاهری متناسب با زمان حال. به همین دلیل هم هست که در بسیاری از زمینه‌ها، اجناس کره‌ای و چینی، ترک و … جایگزین اجناس داخلی شده‌اند. نکته‌ای که حتماً تولیدکنندگان داخلی باید به آن توجه کنند، این است که ارزان بودن یک جنس، اصلاً توجیهی بر بی‌کیفیت بودن آن نیست. به‌عنوان‌مثال اگر پراید خودرویی ارزان‌قیمت است، این قیمت ارزان شاید بتواند ضعف‌های فنی یا رفاهی آن را توجیه کند، اما همین چیزی که هست باید بتواند به‌خوبی کار کند و نباید به بهانه ارزان‌سازی، جنس بی‌کیفیت به مشتریان تحویل داده شود.
به ادامه داستان بازگردیم. پس از رسیدن به خودرو، درحالی‌که سایرین مشغول قرار دادن خریدها در ماشین بودند، من هم آدرس هتلمان در دوسلدورف را به GPS دادم و مسیریابی را فعال کردم. سپس همگی سوار بر خودرو شدیم و طبق فرمان رهیاب به سمت خارج از شهر حرکت کردیم.

ساعت از ۱ بعدازظهر گذشته بود که وارد بزرگراه شدیم. برخلاف روز قبل که بارانی و ابری بود، امروز آفتابی سوزان در آسمان بود و دمای هوا بیشتر از ۳۰ درجه بود که به دلیل شرایط آب و هوایی آنجا، گرم‌تر از ۳۰ درجه در کشور ما احساس می‌شود. بزرگراه دارای محدودیت سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت بود و من هم زیاد عجله‌ای نداشتم. فاصله ما تا دوسلدورف چیزی در حدود ۱۳۰ کیلومتر بود و نیازی به عجله زیاد هم نبود. البته مسیر اصلی مونستر به اشتوتگارت مسیر مستقیمی است که از شهرهایی که ما می‌خواستیم به آن‌ها برویم گذر نمی‌کند.
به‌هرحال نزدیک ساعت ۳ بعدازظهر بود که به هتلمان در شهر دوسلدورف رسیدیم. اتاق‌ها را تحویل گرفتیم و وسایلمان را در آنها قرار دادیم. پس از یک دوش خوب و استراحتی کوتاه، آماده شدیم تا در شهر دوری بزنیم. مسئول پذیرش هتل به ما کاغذی را داد که مجوز استفاده از تمامی خطوط مترو، اتوبوس و تراموای شهر دوسلدورف و حومه در زمان اقامتمان در این شهر بود و ما می‌توانستیم با داشتن آن کاغذ به‌صورت نامحدود از این وسایل نقلیه عمومی در شهر دوسلدورف استفاده کنیم. پس خودرو را در هتل گذاشته و پیاده به سمت ایستگاه تراموایی که در همان نزدیکی بود به راه افتادیم. هوا همچنان کمی گرم بود و این کمی باعث اذیت می‌شد.
کمی بعد، تراموا رسید و ما سوار آن شدیم. تراموا در زبان آلمانی S-Bahn یا Strassen Bahn نامیده می‌شود و خطوط زیادی از آن در شهر دوسلدورف موجود بود. باید اشاره کنم که در اتوبوس‌ها یا ترامواهای آلمان معمولاً کسی بلیت‌ها را چک نمی‌کند؛ اما همه مسافران موظف به خرید بلیت هستند. چراکه هرازگاهی مأمور چک کردن بلیت وارد می‌شود و بلیت‌ها را چک می‌کند و اگر مسافری بلیت نداشته باشد یا بلیتش همراهش نباشد، به‌سختی جریمه می‌شود. مثلاً ممکن است شخصی ۱۰ بار بدون بلیت سوار اتوبوس شود و کسی هم از وی بلیت نگیرد، اما ممکن است که در دفعه یازدهم مأمور چک بلیت به اتوبوس بیاید و در این صورت آن فرد به‌اندازه صد بلیت اتوبوس جریمه خواهد شد تا دیگر هرگز جرئت نکند بدون بلیت سوار شود!
به‌هرحال، ما هم که سوار تراموا بودیم کسی از ما بلیت نخواست، البته برگه‌ای که هتل به من داده بود هم در دستم بود تا اگر مأمور چک کردن بلیت وارد شد، آن را به وی ارائه کنم، اما اصلاً چنین نیازی هم پیش نیامد.

dusseldorf
در ابتدای یکی از خیابان‌های لوکسی که به سمت مرکز شهر دوسلدورف می‌رفت از تراموا پیاده شدیم. دوسلدورف برخلاف سایر شهرهایی که در این چند روز دیده بودیم، شهر نسبتاً بزرگ و مهمی است و یکی از شهرهای مهم اقتصادی و بانکی اروپا به شمار می‌رود. درنتیجه لوکس‌تر و مدرن‌تر از سایر شهرهایی بود که در این مدت دیده بودیم. در خیابانی که در آن قدم می‌زدیم مغازه‌های بسیار شیک و لوکس از برندهای گران‌قیمت و لوکس موجود بودند. به همین نسبت به مغازه‌ها و فروشگاه‌های لوکس‌تری در این خیابان می‌دیدیم، خودروهای لوکس‌تری هم در خیابان پارک بود: آئودی R8، فراری ۴۵۸، بنز SLS، انواع پورشه، بنتلی و … فقط بخشی از خودروهای فوق لوکسی بودند که در آن خیابان مشاهده کردیم. جاده‌های آلمان بهشت چنین خودروهایی هستند و آلمان تنها جایی است که می‌توان از تمامی قدرت این غول‌های بی شاخ و دم در فضای خارج از پیست استفاده کرد.
در حال قدم زدن در خیابان بودیم که ناگهان صدای غرش گودزیلایی را شنیدیم. شاید فکر کنید که صحنه شبیه فیلم‌های تخیلی ژاپنی با موضوع حمله گودزیلا به شهرها شده بود! اما نه. منبع صدا یک نیسان GTR بود که با صدایی که حتی از صدای یک GTR معمولی هم بلندتر و گوش‌خراش‌تر بود، در حال نزدیک شدن به ما بود. البته همین صدای گوش‌خراش، صدایی به‌غایت جذاب و لذت‌بخش برای افراد ماشین باز و خودرو دوست است. همین GTR بارها از کنار ما عبور کرد تا ما متوجه شویم که سنت حسنه “دور دور کردن” فقط منحصر به کشور ما نیست و در آلمان هم می‌توان چنین صحنه‌هایی را دید!
در حال پرسه زدن در مغازه‌ها بودیم که ساعت ۸ شد و به‌طور ناگهانی همه مغازه‌ها شروع به بستن کردند. فروشگاه بزرگی که ما در آن بودیم هم کرکره‌ها را تا نیمه پایین کشید تا فقط ما و سایر مشتریان خارج شویم. اینجا هم صحنه‌ای مشابه آنچه در هلند دیده بودیم برای ما تکرار شد: یعنی خیابان شلوغ و مغازه‌های پر ازدحام به‌سرعت خالی شدند و فقط تعداد انگشت‌شماری در خیابان باقی ماندند. ما هم مانند سایر مردم تصمیم به ترک این محل گرفتیم و دوباره سوار بر تراموا شدیم و به هتل بازگشتیم؛ اما برای استراحت هنوز زود بود و ما نه‌تنها شام نخورده بودیم، بلکه حتی ناهار هم صرف نکرده بودیم. پس سوار بر آئودی شدیم و GPS را تنظیم کردیم تا ما را به یک رستوران ایرانی هدایت کند. پس از صرف شام، مدتی هم در شهر گردش کردیم و در خیابان حاشیه راین مدتی چرخیدیم. سپس به هتل بازگشتیم تا استراحت کنیم و هتل شب بعد را رزرو کنیم.

در این چند روز بیش‌ازحد در شهرها و خیابان‌های شلوغ گشته بودیم و دوست داشتیم که جلوه دیگری از آلمان را ببینیم. پس تصمیم بر این شد که هتل بعدی را نه در مرکز شهر، بلکه در اطراف شهر اشتوتگارت بگیریم تا هم از شلوغی شهر به دور باشیم و هم کمی از روستاهای آلمان را هم ببینیم. پس از طریق اینترنت هتلی در دل کوه‌های جنگل سیاه آلمان رزرو کردم و برای اینکه بتوانیم صبح زودتر از خواب بیدار شویم، زودتر از معمول به رختخواب رفتیم.
صبح روز بعد صبحانه را در هتل صرف کردیم و وسایل را جمع کردیم تا به سمت مرکز ایالت، یعنی شهر بزرگ کلن، حرکت کنیم. زمانی که مشغول قرار دادن وسایل در خودرو بودیم، متوجه کاغذی بر روی شیشه جلوی خودرو شدم. کاغذ را برداشتم و هرچقدر که به آن دقت کردم نتوانستم چیزی از آن بفهمم. کل نوشته آن به زیان آلمانی و یک علامت پارک ممنوع بود. پس به سراغ کارمند هتل رفتم تا برایم متن کاغذ را ترجمه کند. کارمند هتل پس از خواندن متن با حالتی بی‌تفاوت گفت که این یک قبض جریمه است و شما نباید اینجا توقف می‌کردید! از شنیدن این جواب به‌شدت تعجب کردم، چراکه در آن اطراف هیچ تابلوی توقف ممنوعی قرار نداشت و از آن عجیب این بود که شب گذشته همین شخص این جای پارک را به من نشان داده بود تا من خودرو را در آن پارک کنم. این نکات را به کارمند هتل یادآوری کردم و گفتم اینجا که هیچ تابلوی پارک ممنوعی نیست. من از کجا باید می‌دانستم که اینجا پارک ممنوع است؟ وی جواب داد که برای پارک در این منطقه باید یک برچسب پارک داشته باشید و آن برچسب را روی شیشه ماشین خودش به من نشان داد. درواقع در این منطقه پارک آزاد است اما صرفاً برای افرادی که آن برچسب را داشته باشند. من که از این قانون عجیب آلمانی و واکنش‌های سرد کارمند بیش‌ازپیش تعجب کرده بودم، در مورد مبلغ جریمه و روش پرداخت آن سؤال کردم. کارمند هتل پاسخ داد که در مورد مبلغ جریمه چیزی نوشته نشده و باید برای پرسیدن مبلغ دقیق و شرایط پرداخت با شماره‌ای که روی کاغذ نوشته شده تماس بگیرید؛ اما احتمالاً جریمه بیشتر از ۱۰۰ یورو است!

با این خاطره نه‌چندان خوشایند و با عصبانیت شهر دوسلدورف را ترک کردیم و به سمت کلن حرکت کردیم. بین دوسلدورف و کلن فاصله زیادی وجود ندارد و در کمتر از نیم ساعت از حرکتمان به کلن رسیدیم. کلن مرکز این ایالت و یکی از بزرگترین شهرهای غرب آلمان و یکی از شهرهای مهم اروپاست. به همین دلیل ترافیک در آن به‌طور قابل ملاحظه‌ای بیشتر از سایر شهرهایی بود که در این مدت دیده بودیم. قصد توقف زیاد در کلن را نداشتیم و صرفاً برای دیدن مهم‌ترین بنای دیدنی شهر کلن که یکی از مهم‌ترین کلیساهای آلمان و جهان است، به سمت مرکز شهر راهی شدیم. کلیسای بزرگ کلن که نماد اصلی این شهر و یکی از مهم‌ترین بناهای تاریخی در اروپاست، دقیقاً در مرکز شهر کلن، در مقابل ایستگاه مرکزی قطار کلن قرار گرفته است و فاصله زیادی تا رود راین ندارد. پس از اینکه به کمک GPS تا نزدیکی کلیسا هدایت شدیم، باید یک جای پارک پیدا می‌کردیم. با خاطره تلخی که از دوسلدورف داشتم، اصلاً دوست نداشتم ریسک کنم و دوباره خودرو را کنار خیابان پارک کنم. پس یک پارکینگ طبقاتی پیدا کردم و خودرو را در آن پارک کردم و قدم‌زنان به سمت کلیسا راهی شدیم.
شاید برای شما جالب باشد بدانید که یکی چیزهایی که همه ما به‌طور روزمره با آن سر و کار داریم، از ساخته‌های کلن است. ساخت ادکلن صنعتی قدیمی در کلن است و به علت اینکه بهترین ادکلن در قرن هجدهم در کلن تولید می‌شده است، فرانسوی‌ها این ترکیب را eau de cologne یا “آبِ کلن” نامیده‌اند. کلیسای بزرگ کلن بنایی بسیار بزرگ و قدیمی است که از نمونه‌های ناب معماری سبک گوتیک به شمار می‌رود. این کلیسا با مجسمه‌های زیاد و بعضاً موحشی از فرشتگان، شیاطین، قدیسین، اجنه و … تزئین شده است و همانند بسیاری دیگر از بناهای تاریخی آلمان، در جریان جنگ جهانی دوم صدمات زیادی به آن وارد شده و بخش‌های زیادی از آن پس از جنگ مورد مرمت قرار گرفته است. به‌طور مشخصی، بخش‌های زیادی از کلیسا که از سنگ‌های سفیدتر تشکیل شده است، همان بخش‌هایی است که در جریان جنگ تخریب شده و بعدها مورد بازسازی قرار گرفته است. داخل کلیسا فضایی بسیار عظمت و باشکوه داشته و سقف آن ارتفاع زیادی دارد. پس از بازدید از کلیسا، گشتی در ایستگاه قطار بزرگ شهر کلن زدیم. ایستگاهی که با داشتن مغازه‌های زیاد و راهروهای طولانی به یک شهر شبیه است! جالب این بود که در این ایستگاه یک بطری کوچک آب‌معدنی را به قیمت ۲.۵ یورو خریدیم، آن‌هم درحالی‌که رودخانه راین با پهنای زیاد خود مثل یک دریای روان در کنار ما جاری بود! نکته اینجاست که اروپایی‌ها با داشتن این حجم از آب و بارندگی زیاد سالانه، قدر آب را بسیار بیشتر از ما که در سرزمینی خشک و کم آب زندگی می‌کنیم، می‌دانند.

cologne
به‌هرروی، وقت زیادی برای گذراندن در کلن نداشتیم. پس به سمت خودرو به راه افتادیم تا از کلن خارج شویم. مسیر خروج از کلن از کناره رود راین می‌گذشت و در مسیرمان از خانه جانبازان ایران در کلن (جایی که فیلم خاطره‌انگیز از کرخه تا راین فیلم‌برداری شده است) گذشتیم و از شهر خارج شدیم.
لطفاً بقیه داستان را در قسمت بعد دنبال کنید.
ادامه دارد…

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

علیرضا رحیقی

کارشناس ارشد مهندسی برق و نویسنده مقالات خودرویی

مطالب مشابه

‫۱۶ دیدگاه‌ها

  1. شایان

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (90 ديدگاه)

    به به، آقای رحیقی :))
    چندین بار خواستم ازتون سوال کنم و سراغ اروپاگردی رو بگیرم اما متاسفانه قسمت نشد باهاتون صحبت کنم
    خوشحالم که ادامه این سری مقالات دوست داشتنی و جذاب و علمی رو میبینم
    با سپاس

  2. سام

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (895 ديدگاه)

    با سپاس از دوست عزیزم جناب رحیقی،خیلی لذت بردم واقعا متن زیبا و جذابی است.

  3. 4x

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (101 ديدگاه)

    این قسمت متن اشاره به *** اسم ایران داره!!!
    در نهایت، هنگام خروج از وی پرسیدم که سیم‌کارت من دقیقاً چقدر اعتبار دارد؟ فروشنده با تعجب جواب داد: خب ده یورو دیگر! و من به یاد آوردم اینجا کشوری نیست که کارت شارژ 5000 تومانی را به قیمت 5200 تومان بفروشند و 4800 تومان اعتبار داشته باشد! پس با تشکر از مغازه خارج شدم و به سمت همراهان رفتم.

    1. Bavaria

      ۸ بهمن ۱۳۹۵
      سوابق: (581 ديدگاه)

      اگه اشتباه نکنم کارت شارژ ۵۰۰۰ تومانی ۴۷۰۰ تومان شارژ داره

  4. مجید

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (681 ديدگاه)

    بسیار جالب بود.ممنون

  5. madjid R8

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (11565 ديدگاه)

    خیلی زیبا بود.
    واقعا حسرت خوردم به حال فرهنگ خودمون. وقتی مردم زور میزدند راننده ی ماشین آتش نشانی که میخواست به ساختمون پلاسکو برسه رو از ماشین بندازن بیرون !! که چی بشه ؟! خدا میدونه.
    ما واقعا بعضی وقت ها زامبی میشیم. من خودم از نزدیک دیدم. اون روز برای خرید لباس رفته بودم.
    این کار به قدری عجیب و شرم آور بود که مامور آتش نشانی نجات یافته از پلاسکو داستانش رو نقل کرده. سرچ کنید، هست.

    راستی از دیدن اسم R8 هم لذتی بس زاید الوصف بردم !!
    خوش

  6. Madjid R8 V12 TDI Le Mans

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (11565 ديدگاه)

    خیلی زیبا بود.
    واقعا حسرت خوردم به حال فرهنگ خودمون. وقتی مردم زور میزدند راننده ی ماشین آتش نشانی که میخواست به ساختمون پلاسکو برسه رو از ماشین بندازن بیرون !! که چی بشه ؟! خدا میدونه.
    ما واقعا بعضی وقت ها زامبی میشیم. من خودم از نزدیک دیدم. اون روز برای خرید لباس رفته بودم.
    این کار به قدری عجیب و شرم آور بود که مامور آتش نشانی نجات یافته از پلاسکو داستانش رو نقل کرده. سرچ کنید، هست.

    راستی از دیدن اسم R8 هم لذتی بس زاید الوصف بردم !!
    خوش

    1. Madjid R8 V12 TDI Le Mans

      ۸ بهمن ۱۳۹۵
      سوابق: (11565 ديدگاه)

      قسمت آخر کامنتم بود
      خوش به حالتون که از این منتظر زیبا لذت بردین.

      سوئیس هم یکی از دوستان من ساکن اون جاست برام عکس میفرسته
      برای زیبایی کوهستان ها و مراتع این کشور به خدا قسم کلمه ای نمیتونم پیدا کنم.

      1. Archi KHAN

        ۸ بهمن ۱۳۹۵
        سوابق: (2202 ديدگاه)

        واقعا همینطوره
        سوئیس زیباترین نقطه ی دنیاست …

  7. آرمین

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (66 ديدگاه)

    فکنید یه اروپایی بیاد ایران تو سفرنامش چی مینویسه اولین نیسان آبی که از کنارش رد بشه بنده خدا خودشو خیس میکنه تو نیایشم یه پراید هاچبک یه لایی بکشه کنارش دیگه تکمیل میشه تا عمر داره مسافرت نمیره

  8. h112

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (434 ديدگاه)

    من که سفر خارجه نداشتم..ولی یکی از دوستان که تقریبا بیشتر آمریکا و نصف اروپا رو گشته..میگفت اروپا در برابر آمریکا مثل یه روستا در برابر یه شهره…

  9. محمد زمانلو

    ۸ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (129 ديدگاه)

    بسیار بسیار از جناب رحیقی سپاس گزارم که سفرنامه اش رو خیلی شیرین و جذاب برای ما نوشتید. امیدوارم ایشالا دوباره قسمت بشه برید کل اروپا بگردید و لذت ببرید!
    در ضمن اگه از خوانندگان عزیز کسایی هستند که مثل آقای رحیقی یا خودشون و یا نزدیکانشون اروپا یا آمریکا رو گشتن، در صورت امکان سفرنامه یا خاطراتشون رو تو سایت بذارن.
    با تشکر

  10. محمد حسین

    ۹ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (489 ديدگاه)

    مطلب جالبی بود.
    من قسمت های قبلی رو از دست دادم !
    امکانش هست که لینک قسمت های قبل در انتهای هر قسمت قرار بگیره ؟

  11. نوید جهرمی

    ۹ بهمن ۱۳۹۵
    سوابق: (3792 ديدگاه)

    امروز دلم برای نوشته های روز جمعه پیکان تنگ شده بود.که این صفحه سرحالم کرد.
    علیرضا خان کم کم داشت یادمون میرفت ادامه ماجرا چی بود که دیگه زحمت این سری رو هم کشیدی. دستت درد نکنه. ریزبینانه و بامطالب جالب و خواندنی. قسمت هایی که مربوط به آلمان بود ک منو به وجد میاره، مخصوصا رانندگی با آئودی تو اتوبان. فقط از جریمه بیخودتون ناراحت شدم.
    منتظر قسمت های بعدش هستیم.

  12. فرشاد

    ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
    سوابق: (1201 ديدگاه)

    من از 5 سال بعد پیام میدم
    دمت گرم عالی بود
    فقط اونجاش ک گفتی پراید ارزونه
    دیگه نیست

    1. Amoo HamiD

      ۱۶ فروردین ۱۴۰۱
      سوابق: (2464 ديدگاه)

      الان 190 تومنه …
      حتی گرون تر از زمانی که کامنت گذاشتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفاً از نوشتن به‌صورت پینگلیش، اجتناب نمایید. نظرات حاوی توهین، عبارات غیراخلاقی، سیاسی، مطالب غیر مرتبط، اسپم، ترول و تبلیغاتی پذیرفته نمی‌شوند. برای تغییر آواتار خود می‌توانید از سایت گراواتار استفاده نمایید.

دکمه بازگشت به بالا