شاید C-01 را یک موتورسیکلت تهاجمی از لوتوس بدانید؛ ولی این موتور، در واقع یک لوتوس نیست. این کمپانی، نام و امتیاز آن را از شرکتهای موتورسیکلت مسابقه آلمانی کودیوا و هولزر تهیه کرده و تنها نام لوتوس بر روی آن نقش بسته است. جالب است بدانید که این موتور، اولین وسیله نقلیه از این نوع با نشان لوتوس نیست و قبل از آن، لوتوس یک مدل دیگر نیز داشته است.
از افتخارات این کمپانی، میتوان به لوتوس اسپورت ۱۰۸ و ۱۱۰ اشاره کرد که این دو مدل، یک جفت دوچرخههای فیبرکربنی پیشرفته بودند که در اوایل دهه ۹۰ میلادی تولید شدند. دومی، یعنی لوتوس اسپورت ۱۱۰ ، مدلی بود که ادامه تولید آن با مشکل روبرو شد و در ادامه لوتوس آن را به «ایگل» بریتانیایی فروخت. امّا مدل اول، یعنی لوتوس اسپورت ۱۰۸، دوچرخهای بود که از تکنولوژی بالایی برخوردار بود و عملکرد خارقالعادهای در پیست داشت و یک محصول تماماً ساخت لوتوس بود. کانسپت اولیه این دوچرخه متعلق به «مایک باروز» است؛ کسی که در زمینه طراحی بهینه دوچرخهها سابقه زیادی دارد و زمان زیادی را صرف طراحی دوچرخههای سبکتر و با نیروی درگ کمتر کرده است. طراحی منحصر به فرد این دوچرخه، محصولی از نوآوری و خلاقیت باروز در طراحی بوده است:هنگامی که باروز میخواست طرح خود را به تولیدکننده بفروشد، با مشکلات زیادی روبرو بود. انگار آنها از چیزی که در پیش رویشان بود، درک درستی نداشتند. وقتی UCI، سازمان بینالمللی موتورسواری و معادل FIA برای اتومبیلها، طراحیهای یکپارچه مبتنی بر پوسته را از رقابتها حذف کرد، شرایط برای باروز بدتر هم شد. امّا باروز هنوز برای تسلیم شدن، آماده نبود. وی بهینهسازیهای دوچرخهاش را ادامه داد و دو شاخههای عقب و جلو را مطابق با طراحی «یکتیغهای» تغییر داد؛ ساختاری که تنها از یک طرف به چرخها متصل میشد.تنها چیزی که میخواستم، درک پتانسیل آیرودینامیکی ساختار طراحی یکپارچه بود. من طراحی را بر اساس ساختار تنظیم نکرده بودم … قبلاً تلاشهای در زمینه طراحیهای مبتنی بر ساختار با استفاده از مصالح آلومینیومی و پلاستیک فشرده صورت گرفته بود. طراحی پورشه با کانسپتی که در آن مصالح فایبرلم به کار رفته بود، عرضه شده بود. من قبلاً در زمینه طراحی هواپیماها و ماشینهای مسابقه فعالیت کرده بودم؛ بنابراین درک زیادی از آیرودینامیک داشتم و در طراحی خود، تنها همین موضوع را درنظر گرفته بودم و در مورد ساختار، دغدغه زیادی نداشتم.
در سال ۱۹۹۱، تجدیدنظرهایی که در قوانین UCI در مورد ابعاد و هندسه شرکتکنندگان صورت گرفت، باعث شد تا درها به روی طراحیهای یکپارچه باز شود. در یک اتفاق تصادفی، رودی تومان، راننده سابق فرمول ۲ و راننده تست لوتوس، از نزدیک با طرحی باروز در مغازهاش آشنا شد و بعدها نظر مسئولین لوتوس را به طراحی باروز جلب کرد.
این پروژه بسیار زیبا و هنرمندانه بود و لوتوس از ویژگیهای آیرودینامیک آن به خوبی آگاه بود. به علاوه، در آن زمان امید کشور بریتانیا برای طلای دوچرخهسواری المپیک پس از ۷۲ سال، کریس بوردمن بود؛ کسی که در آن زمان رقابت تنگاتنگی با جنس لمان داشت. لوتوس میبایست فدراسیون دوچرخهسواری و قهرمانش را راضی کند تا از مدل دوچرخه آنها استفاده کنند. در نهایت، فدراسیون میبایست اندکی بیشتر قانع شود؛ اینکه یک بریتانیایی بخواهد با یک دوچرخه بریتانیایی مدال طلا بگیرد، آن هم یک دوچرخه با تکنولوژی بالا، تصمیمی نبود که به راحتی گرفته شود. نگرانیهای مسئول فدراسیون دوچرخه سواری بریتانیا بیشتر در زمینه مقررات UCI بود. این قوانین میگفت که طراحیها حداقل میبایست در یک مسابقه بینالمللی قبل از المپیک به میدان رفته باشند؛ ولی این طراحی شدیداً نظر بوردمن را به خود جلب کرده بود.راهحلی که باروز ارائه داد، استفاده از یک «آزمون کوچکتر» بود. در نتیجه، اولین نمونه مسابقهای لوتوس به یک دوچرخهسوار بریتانیایی دیگر سپرده شده تا با آن در مقدماتی مسابقات جهانی شرکت کند. وقتی این مدل در مسابقات ظاهر شد، مورد توجه دیگر تیمها قرار گرفت؛ ولی بازرسان UCI توجه چندانی به آن نشان ندادند ولی در نهایت، وزن و اندازه دوچرخه را اندازه گرفتند و برای استفاده در مسابقات المپیک به آن چراغ سبز نشان دادند. راهحل کوچک باروز نتیجه داده بود.
بین رونمایی از دوچرخه در ماه می تا مسابقات المپیک بارسلونا، لوتوس نمایش بسیار خوبی از این طراحی تهاجمی داشت و توجه بسیاری از رسانهها را به خود جلب کرد. همچنین رودی تومان، یکی از دوچرخهها را به رقابتی در جنوب فرانسه برد و آن را بهتر معرفی کرد.
البته این دوچرخه برای مسابقات المپیک کاملاً آماده نبود. سرپرست آیرودینامیک و پروژه لوتوس، ریچارد هیل، هنگام بررسی نتایج تونل باد با چالشی جدی روبرو شدند. با فاصله زیادی که پاهای «بوردمن» از هم داشتند، نمونه اولیه باروز، ضعیفترین وضعیت آیرودینامیک را نسبت به دوچرخههای معمولی داشت. هیل در این زمینه میگوید:
از لحاظ مفهومی، طرح باروز همهچیز را در خود داشت. پتانسیل زیادی برای کاهش نیروی درگ در حالتی که ورزشکار در وسط قرار گرفته وجود داشت و همینطور میتوانست نیروی محوری زیادی در هنگامی که باد با مسیر دوچرخه زاویه دارد، داشته باشد. نتایج آزمایشها، لوتوس را بر آن داشت تا تغییراتی در طراحی انجام دهد و بوردمن نیز در وضعیت دوچرخهسواریاش، تجدیدنظرهایی داشته باشد. به دنبال آن، در تمرین پیشفصل در بارسلونا، بوردمن توانست رکورد مسافت ۴ کیلومتر را ۴ ثانیه ارتقا ببخشد.
این طراحی، چند روز بعد نیز ارزش خود را نشان داد؛ جایی که بوردمن از سد قهرمان جهان، لمان، گذشت و پس از ۷۲ سال، مدال طلای دوچرخهسواری را به بریتانیا آورد. پس از آن بود که نگاه دوربینها و رسانه به سمت لوتوس و باروز جلب شد. همانطور که انتظار میرفت، ترکیب یک دید عالی و استعداد بینظیر در طراحی، تفاوت زیادی در نتیجه کار ایجاد کرده بود.
امروز، پس از گذشت آن سالها و کمرنگ شدن پیروزی و افتخار لوتوس در آن زمان، همه چیز در پسزمینه مشخصه کنونی برند لوتوس، محو شده است. آنچه باقی مانده، دوچرخهای است که در موزهها نگه داری میشود: اولین وسیله نقلیه دوچرخ از لوتوس.
droidct
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳کمرت داغون میشه رواین بشینی که!! :D
رضا
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳تو خیابون آره ولی واسه قهرمان های جهان با قدرت بدنی بالا و داخل پیست های فوق استاندارد هیچ مشکلی نداره
7c
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳توی لباس دوچرخه سوارس لای پاها یک لایه از جنس سلیکن هستش برای همین زینو اصلا احساس نمی کنید من خودم دوچرخه سوار حرفه ایم که می گم
sadegh
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳نمیدونم چرا، ولی با عکس یکی مونده به آخری خیلی حال کردم
رضا
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳108 مال دهه 90 بوده!!؟؟؟
خیلی پیشرفته بوده واسه اون سال
PEUGEOT
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳خیلی با دوچرخه لوتوس حال کردم
طراحی فوق العاده ای داره
امید
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳افرین به این همه خلاقیت و تکنولوژی
مصطفی
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳جون می ده واسه مسابقه.
parham
۹ اردیبهشت ۱۳۹۳باهاش جون میده بزنی تو خیابونا!