اختصاصی نیویورک ۲۰۱۴: شمارش معکوس برای خداحافظی با آخرین نسخه های XK آغاز شده . . .
- جگوار XK از سال ۱۹۹۷ میلادی وارد بازار شد.
- آخرین سری تولید XK تنها ۵۰ دستگاه است که فقط برای مشتریان آمریکایی عرضه شده.
- تولید ۵۰ دستگاهی آخرین نسخه های باقیمانده از آن، صرفا برای ادای احترام به جگوار E-Type است؛ خودرویی که آخرین نسخه های آن به تعداد ۵۰ دستگاه در سال ۱۹۷۴ روانه بازار شد.
مدلی که می بینید برپایه XKR ساخته شده و قرارست با پسوند Final Fifty از پاییز ۲۰۱۴ در ۲۵ مدل کوپه و ۲۵ مدل کانورتیبل تحویل مشتریان شود. همگی این مدل ها مزین به رنگ مشکی (Ultimate Black) اختصاصی بدنه و رینگ های ۲۰ اینچی هستند؛ کاپوت آنها هم از مدل XKR-S GT قرض گرفته شده است.
همچنین پکیج های Dynamic و Performance نیز برای آنها قابل سفارش بوده که در اینصورت به کیت بدنه موارد مانند رکاب های جانبی، دیفیوزر و باله عقب افزوده می شود. کابین این مدل ها نسبت به XKR تفاوت چندانی نداشته جز در وجود صندلی های اسپرت، روکش جیر JET برای فرمان، پادری هایی که لوگوی Final Fifty روی شان حک شده و نهایتا سیستم صوتی حرفه ای Bowers & Wilkins .
پیشرانه این مدل ها تفاوتی با انجین های XKR ندارد؛ یک موتور ۵.۰ لیتری V8 سوپرشارژ که با قدرت ۵۱۰ اسب بخار و گشتاور ۶۲۴ نیوتن متر می تواند صفر تا ۹۶ را در عرض ۴.۶ ثانیه طی کرده و در ادامه نیز به حداکثر سرعت ۲۸۰ کیلومتر برساعت برسد.
شاهین
۳۰ فروردین ۱۳۹۳چرا اخه؟! حیف شد.جگوار ماشیناش خوبه. :(
دوستان چند تا نکته
اول اینکه فرارسیدن روز مادر رو به همه تبریک میگم.انشاالله پدر و مادر دوستانی که در قید حیات هستن 120 سال عمر پر برکت و با عزت داشته باشن و ما بتونیم نوکریشونو بکنیم.پدر . مادر دوستانی هم که در قید حیات نیستن امیدوارم که خداوند مورد رحمت و مغفرت خودش قرار بده.زیگما جان دوباره به شما تسلیت میگم امیدوارم غم اخرت باشه.
نکته ی بعدی اینکه ممنون که به هیچکدوم از پیشنهاد های من عمل نکردین! واقعا سپاسگزارم! :)
چند وقتی هست که جو پدال به شدت منفی شده و همه اه و ناله میکنن و حسرت میخورن که خدایا چرا ما فلان ماشین رو نداریم.(خود من از شما بدتر بودم یه زمانی.الان هم از همه ی شما بدترم دوباره.یه دوچرخه هم ندارم).همیشه گفتم،الان هم میگم نباید ناامید شد و دست از تلاش برداشت.این زندگی نامه ی فردی هست که من بصورت اتفاقی از یه پیج پیدا کردم.(من این مطلب رو تایید یا تکذیب نمیکنم ولی خوندش خالی از فایده نیست) وقتی خوندم گریه ام گرفت.بخونین و لذت ببرین:
زندگینامه یک فرد موفــق !
من احد عظیمزاده هستم. در 10 آذر 1336 در ده اسفنجان در شهرستان اسکو متولد شدم. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و یتیم شدم.
امکانات مالیمان اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم. تا 13 سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم. چارهای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمیداد. خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم. در سال 2بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم. یک بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوری. آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت کشیدم.
کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالیهای کوچک و بردن آن از
اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم. در آغاز کار از هرکدام از آنها یک
یا دو تومان (نه هزار یا 2هزار تومان) سود میکردم. پنج سال اینچنین سخت کار کردم. بسیار دشوار بود. اما پشتکار و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختیها را آسان میکرد. در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پسانداز کنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اینکه مجبور به ترک تحصیل شدم.
غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض میکند) یتیم هیچکس را ندارد. کارمند، کارگر، بانکی، کاسب و هرکس دیگری شب که به خانهاش میرود دستی به سر و روی بچهاش میکشد. اما یتیم این محبت بزرگ را ندارد. شبها، شبهای جمعه پاهایش را در بغل میگیرد و به انتظار مینشیند. در انتظار آن کس که دستی به سرش بکشد…
در این فکر بودم که سرمایهام را افزایش بدهم تا بتوانم کاری بکنم.
میخواستم یک کارگاه فرشبافی راه بیندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض کردم و 60 هزار تومان هم از بانک وام گرفتم.
سرمایهام شد 100 هزار تومان یعنی به اندازه یک تراول صد تومانی امروزی.
وقتی این پول دستم آمد تازه به فکر افتادم که چه بکنم. چه ایده جدیدی
داشته باشم؟ ماهها فکر کردم. آن روزها چون انقلاب پیروز شده بود تا 2
سال به هیچ ایرانی پاسپورت نمیدادند. در این مدت فکر کردم و فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که با صادرات کارم را شروع کنم. اما هیچ اطلاعاتی نداشتم. شنیده بودم آلمان مرکز تجارت فرش است. ویزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در یک مسافرخانه یا پانسیون مستقر شدم. به سالنها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سلیقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خرید فرش به سوئیس میروند. ویزای 15 روزه سوئیس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمیدانستم. در یک هتل با تاجری آشنا شدم و او ایده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ایران فرش گرد بافته نمیشد و
کیفیت تولید فرش و رنگبندیها هم مناسب نبود. چای و قهوهام را خوردم و همان روز به ایران برگشتم.
به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره کردم. دستگاه خریدم، با 10 درصد نقد و بقیه اقساط. ابریشم هم قسطی خریدم. انسان باید ریسکپذیر باشد و من هم ریسک کردم. با دست خالی و از هیچ.
شروع به بافتن فرش گرد کردم و چند نمونه که بیرون آمد سر و کله تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور میکنید یا نه؟ در اولین معامله 6.5 میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمایه 100 هزار تومانی من که 80 هزار تومانش قرض بود در کارخانه اجارهای اینچنین سودی نصیب من کرده بود، در اولین قدم…
کسب و کارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس، انگلیس، بلژیک و دیگر کشورها آغاز کردم. بسیار سفر کردم و ایدههای جدید دادم. از موزههای فرش کشورها بازدید میکردم و از طرحها اقتباس یا از آنها عکس میگرفتم و با الهام از آنها و تلفیق طرحها، ایدههای نو بیرون میدادم. در این مدت سلیقه مشتریان را شناختم.
اصول کار خودم را پیدا کردم. من شریک ندارم. هیچگاه نداشتهام و نخواهم داشت. اگر شریک خوب بود، خدا برای خودش شریک میگذاشت.
اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر که میخواهد باشد. پیش مشتری مثل سربازی که جلوی تیمسار خبردار میایستد، با احترام میایستم. اتکای خودم اول به خدا و دوم به ایده و تفکر و پشتکار و ریسکپذیری خودم است. بسیار ریسک میکنم،بسیار.
کمی بعد در بازدید از هتلهای معروف جهان تصمیم گرفتم وارد کار
ساخت بزرگترین پروژه هتل کشور شوم. تاکنون 180 میلیارد تومان در این پروژه سرمایهگذاری کردهام. تمام مصالح این پروژه خارجی و بهترین است.
سنگ برزیل، شیشه بلژیک، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. کابین چهار آسانسور نیز از طلای 18 عیار است. این هتل 340 واحد مسکونی در 25 طبقه، هفت طبقه سالن ورزشی، 34 طبقه هتل، 7 رستوران روی دریاچه، 10 هزار متر شهر آبی، 70 هزار متر زمین آمفیتئاتر، 90 هزار متر زمین گلف و 2 باند هلیکوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازی این پروژه با فرانسویها 9 میلیون دلار (9 میلیارد تومان) است. این پروژه آبروی کشور است و من با افتخار روی آن سرمایهگذاری کردهام. من ایران را دوست دارم. بروید بگردید حتی یک دلار و ریال در خارج کشور ندارم و سرمایهگذاری یا ذخیره نکردهام….
میپرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضا نمیکند. هدف من کارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل 600 نفر به طور مستقیم کار میکنند.
من 2 بار برنده تندیس الماس بزرگترین بیزینسمن جهان شدم و بزرگترین صادرکننده فرش کشور هستم. اما میدانید بزرگترین افتخار من چیست؟
یتیمنوازی. افتخار میکنم 2 سال خیر نمونه کشور شدم. افتخار میکنم جزو 100 کارآفرین برتر کشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی کنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز کنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هماکنون 1070 بچه یتیم را زیر پوشش دارم و با خودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه کنم. وصیت کردهام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیمها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامه میدهند. سفره که میاندازیم برای یتیمها و میآیند و غذا میخورند، کیف میکنم. گریه میکنم و حال میکنم.
در یک مراسمی بچهها دورم جمع شده بودند و هر کس چیزی میخواست. در این میان دختربچهای به من نزدیک شد و به جای آن که چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم کرد. من به هر دخترم 50 میلیون تومان جهاز دادم و مقرر کردم به این یکی 100 میلیون تومان جهاز بدهند. این دست خداست که مهر این دختر را به دل من انداخت.
یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است که در خدمت یتیمان هستم.
پول را برای چه میخواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.
ما وسیله هستیم. باید بخشید و بیمنت و زیاد بخشید. این توصیه من به همکارانم است. من از زیر صفر شروع کردم.
توصیه من به جوانان این است که منطقی فکر کنند. این گونه نبوده که شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فکر و بازوی خودشان باشد. درستکار باشند و تلاش و تلاش و تلاش کنند. این فرمول من است
sadegh
۳۰ فروردین ۱۳۹۳شاهین جون دمت گرم، منم تو پست های قبلی کامنت گذاشتم که خودتونو دست کم نگیرید، کو گوش شنوا.
بچه ها بدونید که هیچ رویایی دست یافتنی نیست مگر اینکه به هدف تبدیل بشه
شاهین
۳۰ فروردین ۱۳۹۳داداش مخلصم.ادم باید نون بازوشو بخوره.تلاش کنه.بابام بهم پول بده فایده ای نداره که…
شهاب
۳۰ فروردین ۱۳۹۳زندگی نامه جالبی بود،
ممنون از شما.
سجاد
۳۰ فروردین ۱۳۹۳ممنون شاهین جان واقعا زیبا بود و تاثیرگذار .نمیخوام اولین کسی باشم که به توصیت عمل نمیکنه و شروع کنم به منفی بافی ولی باورکن از صفر شروع کردن در شرایط امروز کشور خیلی خیلی سخت تر از روزهاییه که این بنده خدا شروع کرده… باور کن الان از صفر شرو کردن و پراید خریدن و خونه اجاره کردن هم نزدیک به غیرممکنه چه برسه به مولتی میلیاردر شدن… من ترجیح میدم درهمون 30 سال پیش زندگی کنم اون موقع خیلی شرایط بهتر از الان بوده… الان باید درس بخونی بری سربازی و بیای خونه بیکار بشینی همین.
منم روز مادر رو تبریک میگم.. وبه زیگما مجددا تسلیت میگم امیدوارم مادرش در اون دنیا بهترین جایگاه رو داشته باشه.
Pooya
۳۰ فروردین ۱۳۹۳فقط یه چیزی این یارو که پول نداشت چطور رفت المان بعدشم چطوری شد که اونا پاشدن اومدن تو اون روستاهه
رضا
۳۰ فروردین ۱۳۹۳تنها نیستی داداش شاهین
ایشالا تو و همه بچه های عزیز پدال به آرزوهاشون برسن
شاهین
۳۰ فروردین ۱۳۹۳ممنون از همه ی دوستان عزیز.منم حرف شمارو قبول دارم که از صفر شروع کردن خیلی سخته و اینکه قرار نیست که ما هم مولتی میلیاردر بشیم.به نظر من قانع بودن هم خیلی کمک میکنه.قرار نیست که همه پانامرا سوار بشن درسته؟
راجع به المان رفتنشون پویا جان،من نمیدونم فقط اینو کپی کردم،همین.
ارادتمند همه ی دوستان.
امیر
۳۰ فروردین ۱۳۹۳دستت طلا خیلی خوب بود
علی
۳۱ فروردین ۱۳۹۳سلام بر شاهین جان و بقیه دوستان عزیز .سپاس از اقا شاهین گل از مطلب بسیار مفیدی که گذاشتن راسیتش شاهین جان وقتی مطلب رو خوندم اشک از چشام جاری شد چون خودم هم یتیم هستم نتونستم خودم رو بگیرم و چیزی ننویسم بنده کارشناس عمران هستم در شهر جنوبی بوشهر متاسفانه با اینکه 4سال از مدرکم میگذره هنوز دارم کارگری میکنم چون کسی رو نداشتم چندین کار بزرگ هم انجام دادم ولی ورشکست شدم نمونه هاش پیمانکار ساختمان،سیمان فروشی،راه اندازی سایت های هوشمند مدارس و غیره،دوستان من دانشجو بودم ازدواج کردم و با کارگری هم خرج خونه رو میکشیدم هم خرج دانشگاه آزاد رو الانم چون منتظر کسی از بنده ها نه ایستادم تو عرض چهار سال خودم تنها و توکل بر خدا خونه ماشین وکل وسایل زندگیم رو تکمیل کردم دوستان یه عرض خدمت شما دارم تا خدا هست دستتون رو پیش بنده خدا دراز نکنید توکل کنید راه براتون باز میشه.امسال هم با توکل بر خدا یه کار کشاورزی بزرگی رو دارم انجام میدم شما هم خودتون استارت کار رو با کمترین سرمایه و با ریسک بالا بزنید و از خدا یاری بخواید خدا کمکتون میکنه(ماهی گیری رو یاد بگیرید)کار اداری مال قشر ما نیست مال اون افرادی هست که اشنا دارن.با تشکر از دوستان به امید موفقیت شما جوانان ایران زمین
شاهین
۳۱ فروردین ۱۳۹۳علی جان،سلام دوست عزیز.من عذر میخوام که باعث ناراحتی شما شدم.
از طرفی خیلی خوشحال شدم که شما تونستین با اراده ی خودتون،زندگی خودتون رو به بهترین شکل ممکن بسازین.واقعا من و دوستان شمارو الگوی خودمون میدونیم.انشالله که شما و من و بقیه ی دوستان با توکل بر خدا و تلاش خودمون به هر چی که ارزوشو داریم برسیم.امین.با تشکر.
علی
۳۱ فروردین ۱۳۹۳خواهش میکنم شاهین جان ومتشکرم از مطالب مفیدی که توی سایت میذارین،بنده هم یکی از آرزوهام اینه که همه جوانان زندگی خوب وبا ارامشی داشته باشن وبه ارزوهایشان برسن.باز هم تشکر از لطف جنابعالی.
شاهین
۳۰ فروردین ۱۳۹۳پدال از سریعترین نعش کش(حمل جنازه) جهان مطلب بذار.
من اگه مردم وصیت میکنم منو سوار این کنن بعد این دریفت کنان بره بغل قبر،یه دستی بکشه،در غقب باز بشه،منم درست بیفتم توی قبر! :)
رضا
۳۰ فروردین ۱۳۹۳ما ازین شانسا نداریم
میبینی یه آمبولانس مزدا2000 گیرمون میاد که بین راه خراب میشه مجبور میشیم خود جسدمونم ماشین رو هل بدیم که روشن شه!
شاهین
۳۰ فروردین ۱۳۹۳راسته که میگن ادمی توی سه حالت برای دیگران عزیز میشه ها: 1.پولدار باشی 2.خوش تیپ باشی 3.بمیری
یکی یه دور از جونی نگفت ها!!!!!!!!!!! همه کوبیدن رو لایک! :)
امید
۳۰ فروردین ۱۳۹۳جگوار XK ماشین خوبیه طراحیش بد نیست اما بنظرم اون جذابیتو نداره
« میلاد . فقط آلمان . فقط بنز »
۳۰ فروردین ۱۳۹۳درود .
امیدوارم که نسلی که میخواد جایگزین این مدل بشه ، هم لیاقتشو داشته باشه
و هم از همه نظر بر این مدل برتری داشته باشه .
((( حالم ، حال گرگی است که خداوند توبه اش را پذیرفته ، ولی مردمان
میگویند :
توبه ی گرگ ؛ مرگ است )))
ارباب امیر پاشا خان
۳۰ فروردین ۱۳۹۳درسته که در ابتدا با دبد منفی ابن مطلب رو خوندم و تقریبا ناراحت بودم و حالا مطمئنم که با پایان فروش این مدل ، ماشین بهتری جایگرین این مدل میشه مثل f-type که وواقعا ه خوشگله و هم جذاب و هم مثل تمام جگوارها و همچنین بیشتر ماشین های انگلیسی از نظر فنی فوق العاده عمل میکنه
زیگما
۳۰ فروردین ۱۳۹۳وای پدال! عاشق این حرکت جدیدت هستم که برخی نکات جالب و مهم رو در ابتدای متن مینویسی. خیلی کار خوبیه.
مصطفی
۳۰ فروردین ۱۳۹۳جگوار مثل سایپا نیست که تولید یک مدل رو تموم نکنه!(منضورم پرایده)
Blindman
۳۱ فروردین ۱۳۹۳به این میگن ماشین
جرمی کلارکسون
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳صدای این ماشین 💯👌