“زندان سنت لوییس، ساعت ۱:۲۴ دقیقه بامداد”
[صحبت در بیسیم]: درب سالن شماره ۴ رو بازکن. درب سالن بهوسیله اتاق کنترل زندان باز شد و نور چراغ زردرنگ بالای درب شروع به گردش کرد. وارد سالن که شدیم یکی از زندانیا با حالت تمسخر گفت: «هی نگهبان ماهی جدید شکار کردی؟». نگهبان راجرز هم که ذرهای لطافت در چهرش پیدا نبود با اون صدای زمختش گفت: «بگیر بخواب عوضی وگرنه خودم میام زبونتو از حلقت میکشم بیرون». همینطور در طول سالن به جلو میرفتیم که ناگهان روبروی یکی از سلولها ایستادیم. [صحبت در بیسیم]: «درب سلول ۱۳ رو باز کن» بعد یه نگاه غضبآلود به من و جانی انداخت و ما رو به داخل سلول هل داد؛ «۶:۳۰ بیدارباش، خواب بمونین ممکنه کابوس بدی بیاد سراغتون». جانی هم با یه حالت کنایهآمیز و نیشخند رو به نگهبان راجرز کرد و گفت: «بله جناب جنرال». این حرف جانی اصلاً به دل نگهبان ننشست و در همین لحظه که نگهبان خواست با باتومش به سمت جانی حملهور بشه از طریق بیسیم بهش اطلاع دادن سریعاً خودش رو به یه سالن دیگه برسونه. مثل اینکه حال یکی از زندانیا خوب نبود و باید به بهداری منتقل میشد. «جانی دیویس، اسمت یادم میمونه بهتره بیشتر مراقب خودت باشی» بعد سلول رو ترک کرد و درب بسته شد. جانی که اصلاً از زندانی شدن احساس خوبی نداشت رو به من کرد و گفت: «جوئی من نمیتونم اینجا بمونم، اون بیرون خیلی چیزا هست که باید بهشون برسم، نامزدم ماری مهمترینشونه».
این اولین بار بود که میدیدم جانی هم یه مقدار مضطرب شده، پریدم روی تخت طبقه دوم و بهش گفتم: نگران نباش، یکم بهم فرصت بده. پس فردا قراره یکی از دوستام بیاد ملاقاتم، بعدش بهت میگم چیکار باید بکنیم؛ فعلاً بگیر بخواب.
[ساعت ۶:۳۰ دقیقه صبح]«یالا تن لشا، پاشید جلوی سلول به صف بشین، اول صبحانه بعد گروه یک میرن بخش صنایع و گروه دو هواخوری نظافت شخصی و حمام». ما توی گروه دو بودیم و بعد از صبحانه رفتیم حمام تا گند و کثافتی رو که به جونمون افتاده بود پاک کنیم. همین که وارد حمام شدیم پشت سرمون دو نفر دیگه هم وارد شدن. نگهبان داخل حمام زیرچشمی بهشون اشاره کرد و بعد خودش رفت بیرون و درب رو از بیرون قفل کرد. «شنیدم شما دو تا ماهی یخورده بلبل زبونی کردین، تا جایی که من میدونم ماهیا باید لال باشن» جانی هم به طرز تمسخرآمیزی بهشون گفت: «وقتی ماهی رو کنار یه طوطی بزارن حرف زدنم یاد میگیره» بلافاصله بعد از گفتن این حرف، جانی با کله زد و دماغ یکی از گنده لاتها رو شکوند. خلاصه یکم باهاشون درگیر شدیم که بعد از مدتی نگهبان درب رو باز کرد و نیروی کمکی رو صدا زد.اون روز هر دومون افتادیم انفرادی. صبح روز بعد سرنگهبان راجرز اومد و درب سلول انفرادی هر دومون رو باز کرد و گفت: «حواستون رو جمع کنین و دیگه بلبل زبونی نکنین» منم که حوصله دردسر نداشتم با احترام بهش گفتم: بله رئیس دیگه تکرار نمیشه. «آفرین معلومه تو از رفیقت عاقلتری، یالا دیگه راه بیفتین». اون روز با یکی از دوستام به اسم دونالد جفرسون قرار ملاقات داشتم، بعد از ملاقات دونالد بهم اطمینان داد که یه نقشه واسه فرارمون داره فقط باید کمی صبر میکردیم تا زمان مناسبش برسه. هفته بعد دوباره با دونالد قرار ملاقات داشتم، با یه جور زبان رمزدار بهم فهموند که طرح فرار از چه قراره. نقشه به این صورت بود: روز چهارشنبه تانکر حامل گازوئیل برای تحویل سوخت به مخزن اصلی که بیرون زندان کنار دیوارها قرار داشت، به اونجا مراجعه میکنه. متصدی کامیون در زمان نصب لوله تخلیه به مخزن اصلی، یجور چاشنی انفجاری رو وارد مخزن میکنه بعد از تخلیه تانکر، محل رو ترک میکنه. رأس ساعت چهار بعد از ظهر همون روز که نوبت هواخوری ما توی حیات زندان هست این مخزن بوسیله ریموت کنترل از راه دور منفجر میشه و همه توجهات رو به خودش جلب میکنه. دونالد به همراه یک خلبان، در ظاهر برای خاموش کردن آتیش در فضای بالاسر زندان بهوسیله یک هلیکوپتر آبپاش به پرواز درمیان و بهجای آب مادهای روی آتیش میریزن که دود حاصله رو چندین برابر میکنه و این دود کل فضای زندان رو دربرمیگیره، اینجاست که اونا درست در وسط حیات زندان یک نردبان سیمی رو نزدیک میله پرچم به پایین میندازن و ما باید در اون لحظه اونجا باشیم و با آویزان شدن از نردبان، از سنت لوییس فرار کنیم. روز موعود فرا رسید و ما باید آماده فرار میشدیم. ساعت ۱۵:۴۵ دقیقه یکی از نگهبانها در حالی که باتومش رو روی نردههای میلهای درب سلولها میکشید، میگفت: «آشغالای عوضی، پاشین وقت هواخوریه…». جانی آمادهای؟!«آره رفیق بزن بریم». رأس ساعت چهار من و جانی درست کنار میله پرچم ایستاده بودیم که یهو…بمب…!!!
صدای انفجار خیلی بلند بود و ارتفاع شعلههای آتیش از دیوارهای بلند زندان هم بالاتر اومده بود.
تو همین حال و هوا سروکله بالگرد پیداش شد و چون همه از این اتفاق شوکه بودن کسی به زود رسیدن هلیکوپتر آبپاش شک نکرد. بالگرد موادش رو خالی کرد و طبق انتظار دود کل محدوده زندان رو فرا گرفت. من و جانی که چشممون به بالا بود نردبان رو دیدیم و از اون آویزون شدیم. بعد هلیکوپتر به سمت بالا حرکت کرد و ما داشتیم آزاد میشدیم. چهار کیلومتر دورتر از زندان یک برکه بود که توسط درختان جنگلی احاطه شده بود. با نزدیک شدن به اونجا، پریدیم توی برکه و هلیکوپتر از محل دور شد. دونالد بهم گفته بود که در فاصله ۲ کیلومتری شمال شرقی اونجا، یه ماشین به همراه لباس مناسب داخل یک انبار متروکه وسط جنگل برامون آماده کرده.
به طرف محل مورد نظر حرکت کردیم. «اوناهاش، باید خودش باشه» جانی اینو گفت. آره خودشه، همین که درب انبار رو باز کردیم با یک سراتوی اسپرت مدل ۲۰۱۷ روبرو شدیم. جان که زیاد از ماشینای کرهای خوشش نمیاد با دیدن سراتو گفت: «آخه ماشین قحطی بود که اینو ورداشته آورده!». داری دندونای اسب پیشکشی رو میشمری؟! ماشین خوبیه، در ضمن تو چش نیست و میتونیم بدون جلب توجه خودمون رو به اسکله مخفی سانتاباربارا برسونیم.
مشغول عوض کردن لباسهای خیسمون شدیم، جانی که زودتر کارش تموم شد رفت روبروی ماشین ایستاد و بعد از کمی تأمل گفت: «ظاهرش اونطوریام که فک میکردم بد نیست؛ چراغهای جلو کشیده شده تا روی گلگیر، جلوپنجره معروف کیا که بقول خودشون مثل آرواره ببر میمونه، طراحی ساده سپر جلو با هواکش فن رادیاتور در قسمت زیرین و ورودیهای کوچک هوا برای خنک شدن مجموعه رینگ، لاستیک و دیسکهای ترمز جلو در دو جناح سپر و البته چراغهای مه شکن به فرم هندسی متوازیالاضلاع در دو انتهای شکاف مشکی رنگ پایین سپر، نمای چهره این ماشین رو در عین سادگی که به نسبت عموزادههای خودش یعنی محصولات هیوندای داره، بسیار دلنشین و اروپایی جلوه میده. بعد با همون نگاه سرشار از تفکر خودش درحالی که به ماشین خیره شده بود، آروم آروم به سمت کنار و عقب ماشین حرکت کرد.
«رینگهای آلیاژی ۱۷ اینچی، خطوط برجسته حک شده در بخشهای بالا و پایین نمای جانبی، اسپویلر عقب، چراغهای خوش فرم عقب که به صورت دوتکه روی درب صندوق و بدنه خودرو جای گرفتن به همراه نشان مخصوص اسپرت در عقب، کمکم دارن نظرم رو نسبت به این ماشین عوض میکنن». اَگه سخنرانیت تموم شد بزن بریم سمت اسکله مخفی، از اونجا با یه قایق ماهیگیری نسبتاً بزرگ به سمت سواحل شرقی مکزیک حرکت میکنیم. «راستی پس جیمی چی میشه؟». نمیدونم کجا بردنش اما بعداً پیداش میکنیم و میریم سراغش، فعلاً باید خودمون رو نجات بدیم.
درب رو باز کردم و داخل کابین سراتو نشستم، با اینکه مدل ۲۰۱۷ است اما به نظرم طراحی کابین و مخصوصاً بخش داشبورد، دریچههای هوا، کنسول مرکزی و صندلیها کمی نسبت به نمای ظاهری اتومبیل خودشون رو مسنتر جلوه میدن؛ به نظرت اینطور نیست جانی؟ «اوم… من فکر میکنم این به سلیقه تو برمیگرده، در ضمن من با این ماده براق مشکی رنگ کنسول، دور اهرم تعویض دنده خیلی حال کردم. حالا آتیش کن تا پلیسا نقره داغمون نکردن». باشه پسر پیش بهسوی آزادی… یوهو… ماشین روشن شد و قبل از حرکت مقصدمون رو توی مسیریاب ماهوارهای از طریق صفحه نمایش لمسی هفت اینچی وارد کردم تا برای پیدا کردن مسیر دچار مشکل نشیم. تا اونجا تقریباً ۲۰۰ کیلومتر راه بود، پس زدم دنده عقب و درحالیکه تصویر دوربین عقب رو توی صفحه نمایش میدیدم از انبار خارج شدیم و به راه افتادیم.
دیگه دم دمای غروب بود، توی مسیر از نزدیکی یکی دوتا ایستگاه پلیس رد شدیم اما انگار همه به سمت زندان رفته بودن تا امنیت اونجا رو برقرار کنن. رادیوی ماشین رو روشن کردم، با اون کیفیت خوب صدای رادیو، گوینده اعلام کرد که توی زندان شورش شده و این خبر خوبی برای ما بود چونکه حداقل به مأموران زندان این فرصت رو نمیداد که به این زودیها متوجه غیبت ما بشن. پس کمی خیالمون از بابت پلیسا راحت شد. به مسیرمون ادامه دادیم. متریال داشبورد کیفیت قابل قبولی داره، جنس چرم مانند دور غربیلک فرمان و قرارگیری مناسب دکمههای مختلف روی اون از قبیل دکمههای مرتبط با سامانه صوتی، کروز کنترل، قطع و وصل تلفن همراه و …حس یک فرمان همه چیز تمام رو به راننده منتقل میکنه.
«به نظرت به اسکله میرسیم؟!» جانی با نوعی بیم و امید خاص توی چشماش رو به من کرد و این حرف رو به زبون آورد و از اونجایی که امروز کلی جیمزباند بازی درآورده بودم و دیگه واسه خودم یک پا مایکل اسکوفیلد شده بودم، از سر اعتماد به نفس کاذبی که داشتم گفتم: چی؟!! به اسکله میرسیم؟ من الآن خودم رو توی ویلای ساحلی شهر دن کارلو میبینم که تو داری واسم آب پرتقال میاری، رفیق ما رو باش، …میرسیم…هه [زدیم زیر خنده و آواز…]
جانی که دیگه داشت با توجه به قیمت تقریبی ۲۱ هزار دلاری سراتو اسپرت، به اون علاقهمند میشد [درحالیکه اصلاً از قیمت جذاب ۹۵ میلیونی پژو ۳۰۱ بهعنوان گل سرسبد محصولات پژو در خاورمیانه خبر نداشت] پرسید: چرا اسپرت؟! مگه این ماشین چی داره که لایق نشان اسپرت باشه؟
از اونجا که من قبلاً کمی راجع به سراتوی اسپرت تحقیق کرده بودم، بهش جواب دادم: این نسخه از سراتو به خاطر تجهیزات اضافهای که نسبت به نسخه معمولی داره حدود ۲۳ کیلوگرم سنگینتر هست. امکانات مختص اون هم از این قبیل هست:
چراغهای جلوی اتوماتیک حساس به طلوع و غروب آفتاب، اسپویلر عقب، تیغه برفپاککن از نوع آئرو، غربیلک فرمان بهینهشده، تریم شبه چرم، استارت دکمهای، سیستمهای کمکی ارتقای ایمنی و آینههای برقی تاشونده. «باوجود همه اینا بازم ربطی به واژه اسپرت ندارن، دارن؟! تازه موتورش هم ۴ سیلندر ۲ لیتری تنفس طبیعی هست با قدرت ۱۵۰ اسب بخار و گشتاور ۱۹۲ نیوتن-متر که البته این یه مورد واسه اسپرت بودن تاحدی نمره قبولی میگیره اما گیربکس شش سرعته اتوماتیک اون با بقیه نسخههای سراتو تفاوتی نداره. بگیر، اینجا توی این کاغذی که زیر صندلی بود نوشته شده». درست میگی در واقع میشه اینطور گفت که نشان اسپرت بیشتر یک نوع ترفند تبلیغاتی هست تا چیزی بیشتر از اون. تو همین حال و هوا بودیم که یکهو صدای آژیر ماشین پلیس و نور گردان بالای اون از ماشین پشت سرمون رؤیت شد. «حالا چیکار کنیم جوئی؟!»
نگران نباش، چون این ماشین توی دور موتور ۴۰۰۰ بیشترین گشتاور رو به چرخهای جلو منتقل میکنه به همین خاطر یک مقدار شتاب و سرعتمون زیاد شد، من خودم ردیفش میکنم. [صحبت در بلندگوی ماشین پلیس]: «راننده کیا سراتو اسپرت لطفاً به آرامی کنار جاده متوقف شو». ماشین رو کشیدم کنار و افسر از ماشینش پیاده شد، جانی میخواست اسلحه کمری رو از زیر صندلی دربیاره که جلوشو گرفتم. مأمور پلیس نور چراغقوهاش رو انداخت توی صورتمون و در حالی که دست چپش روی غلاف سلاح بسته شده به کمرش بود، گفت: «مدارک لطفاً»
دیوید لطفاً مدارک رو از توی داشبورد بده به آقا. جانی هم که بچه زرنگی بود سریعاً مدارک تقلبی رو که دونالد برامون تهیه کرده بود به من داد تا به افسر نشون بدم. بعد از بررسی مدارک افسر بهم گفت که لطفاً با سرعت مطمئن حرکت کنید، اینجا جک و جونورا گاهی وقتا هوس میکنن از عرض جاده رد بشن. بله قربان حتماً. «شب خوبی داشته باشین، بفرمایید اینم مدارکتون» بعد به راهمون ادامه دادیم، توی سکوت شب انگار موتور یکم سروصدای اضافی تولید میکرد و عملکرد گیربکس شش سرعته اتوماتیک هم دقیق و صحیح بود، به نظرم گردش با این نوع جعبه دنده در سطح شهر خیلی لذتبخشتر از انواع گیربکس CVT که روی بعضی خودروهای همکلاس سراتو دیده میشه، هست. الآن دارم روی حالت نرمال رانندگی میکنم، دوتا حالت دیگه هم داره، اکو و اسپرت. بزار ببینم حالت اسپرت چطوره؟ طبق انتظار شتاب، قدرت و هیجان بیشتری به ماشین میده و حالا اکو… تو این حالت تفاوت چندانی با
حالت نرمال دیده نمیشه و تنها اختلاف میتونه در مصرف کمتر سوخت در حالت اکو باشه. با توجه به تجربه ما مصرف حدود 6L/100km هست اما رقم اعلامی توسط شرکت سازنده ۵.۵ هستش. «راستی بعد از رسیدن به قایق میخوای با ماشین چیکار کنی؟» با توجه به ابعاد ۴۵۳/۱۷۸/۱۴۲ سانتیمتری اون با خودمون میبریمش، روی عرشه قایق جا میشه. جانی یه قهوه واسم بریز و بزار اینجا توی کاپ هولدر. «باشه تو جون بخواه». با توجه به آرامش قهوه در داخل لیوان جانی گفت: به نظرم سیستم تعلیق نرم و راحتی داره بهویژه که دستاندازهای جاده رو هم مخصوصاً در قسمت عقب توسط تعلیق فنردار بهخوبی جذب میکنه و کلاً حس آسایش رو به سرنشینان منتقل میکنه.»
فقط یخورده احساس میکنم سیستم فرمان میتونست بهتر عمل بکنه و کمی راحتتر بچرخه، اگرچه که عملکرد دقیقی داره اما اگه به همراه سیستم کمکی فرمان بکارگرفته شده در کیا کارنز عرضه میشد، بهتر بود. در مورد کابین هم فکر میکنم با من همعقیده باشی که بهکارگیری دست و پا شکسته قطعات پیانوبلک و کروم رنگ، سیستم اطلاعات سرگرمی درجه یک به نسبت قیمت و در کل کابین آرام با طراحی کاملاً عادی و معقول بتونه نمره قابل قبولی رو در این کلاس به خودش اختصاص بده.
جانی در حالی که داشت با صفحه نمایش لمسی سیستم اطلاعات سرگرمی ورمیرفت، گفت: «نرمافزار خوبی داره، سرعت بالایی در پاسخگویی داره، اپل کارپلی و اندروید اتو بهخوبی وظیفه اتصال تلفن همراه هوشمند رو انجام میدن، مسیریاب هم قابلیتهای مطلوبی داره. فقط نمیدونم چرا بعد از قطع اتصال اپل کارپلی رادیو به صورت خودکار برقرار نمیشه و باید بهصورت دستی یه سری عملیات انجام داد تا مجدداً صدای رادیو رو شنید.»
تا الآن که پشت فرمون این ماشین نشستم به نظر میاد که راننده سراتو با این صندلیهای شبه اسپرت نسبتاً راحتی که در اختیار داره از موقعیت رانندگی و تسلط کافی نسبت به جاده برخوردار باشه. جنس صندلیها هم به تناسب قیمت این ماشین مورد قبول هست. فقط ضخامت ستون A در سر پیچها آزاردهنده هست و میتونه مانع دید راننده بشه. جانی درحالیکه داشت قهوه و پیراشکی میخورد، سرش رو در جهات مختلف بهمنظور ورانداز کردن کل کابین میچرخوند و بعد یه نگاهی هم به صندلیهای عقب انداخت، یکهو کمربند ایمنی رو باز کرد و پرید رفت توی ردیف عقب نشست و گفت: «فضای پا و سر مناسبه، این استراحتگاه دست تاشو هم این وسط خیلی بکار میاد، اوه اوه دریچه تهویه برای سرنشینهای عقب نداره، خیلی بد شد. در کل کابین سراتو فضای کافی برای ۴ سرنشین بزرگسال رو فراهم میکنه، ضمناً میتونن وسایل اضافشون رو توی صندوق، راستی حجم صندوق عقب چقدره؟» ۴۲۵ لیتر، تا جایی که من میدونم. البته اگه کسی دنبال فضای بیشتری واسه ردیف دوم باشه بهتره به سراغ نسخه هاچبک سراتو بره. داشتیم کمکم به اسکله میرسیدیم و ناخدا با دیدن چراغهای ماشین با نور به ما علامت داد و من هم به نشانه تأیید چراغهای ماشین رو روشن و خاموش کردم. دیگه داشتیم آزاد میشدیم. کنار قایق نسبتاً بزرگ ماهیگیری نگه داشتم و خواستم از طریق پلی که ناخدا فراهم کرده بود با سراتو وارد قایق بشم که جانی گفت: «جوئی بابت همه چیز ازت ممنونم، سواری لذتبخشی با سراتو داشتم اما من باید برم و نامزدم ماری رو ببینم. بدون اون نمیتونم جایی برم، سعی میکنم تا راضیش کنم و به همراه اون بیام پیشت».
منم که نمی تونستم از این کار منصرفش کنم گفتم: وقتی وارد شهر دن کارلو شدی سراغ دیگو مورالز رو بگیر، اون جای من رو میدونه، در ضمن بیا اینم ریموت سراتو اسپرت ۲۰۱۷، مراقبش باش و بپا گیر نیفتی. امیدوارم دوباره ببینمت رفیق، تا دیدار آینده خداحافظ…
FERRUCCIO LAMBORGHINI
۲۷ مرداد ۱۳۹۶نسل جدید کیا فورته (همون سراتوی خودمون) در مجموع ماشین بسیار خوبیه و در سگمنت کامپکت به لنسر و کرولا ترجیحش میدم ، از نظر قابلیت اطمینان البته کرولا حرف اول رو میزنه. اگر قابلیت اطمینان براتون مهمه به سراغ کرولا ، کیا سول و هیوندای الانترا برید که هر 3 تونستن از 5 ، بالای 4 نمره از جی دی پاور بگیرن. نقطه ضعف اصلی کرولا پرفورمنس ضعیف و طراحی داخلی خرابشه.
? مصرف شهری 9 لیتر
? جاده 7 لیتر
? اتاق و فضای بار هر دو جادار هستند
? آپشن های بسیار زیاد
? سیستم اطلاعات سرگرمی (infotainment) بسیار ساده و کاربردی
? هندلینگ خرفت
? انتقال زیاد ارتعاش ها به بدنه
البته نسل جدید مزدا3 در کلاس سدان های کامپکت بهترین گزینه ی بازاره و امیدوارم بیاد ایران. از نظر پرفورمنس و امنیت نمره ی بالاتری کسب کرده ، اما از نظر طراحی داخلی و قابلیت اطمینان ( تعجب نکنید ، بر طبق آمار JD power حرف میزنم ) برتری با کیا فورته و هیوندای الانتراست.
sunmartin
۲۷ مرداد ۱۳۹۶خودم سراتو دارم البته td بسیار از عملکرد موتور و گیرباکس راضیم اما از بدنه ضعیف و مستعد فرورفتگی خیر تنها مشکلم با کیا از ریو گرفته تا سراتو اینه که بدنه ضعیفی دارن اما بلحاظ موتور و گیرباکس نرمی آپشن های عالی و شتاب واقعا راضی کننده هستند موتور 156.5اسبی واقعا عالی عمل میکنه و دنده ها نرم و بی صدا و خیلی سریع تعویض میشن ، همچنین ضرایب عالی دارن بطوریکه با نیش گاز گیرباکس بطور کامل و هوشمند به فشار پای شما و یا شیفتر پشت فرمان ولکنش نشان میده کروز کنترل هم عملکرد خوبی داره بطوریکه با دوبار + زدن سریع گیرباکس 7 سرعته تغییر دنده میده بصورت دو دنده معکوس ( سراتو 6 دنده جلو و یک دنده عقب داره )
کلا طراحی زیبای سراتو چ در نسل قبلی که 4 جایزه مختلف از رد.دات آلمان و نمایشگاه های مختلف کسب کرد تا نسل جدید که جوابز طراحی و ایمنی کامل 5 ستاره کسب کرده و عملکرد عالی و زاحتی صندلی میشه نام برد آپشن های سراتو ydm مثل رادار گرمکن و سرد کن و کول باکس واقعا کارایی دارن از سراتو های جدید بخاطر طراحی نوار ال ای دی جدید دو طرفه چراغ های عقب و دو ورودی هوا واقعا خوشم میاد در ضمن سرانو نسبت به رقبا موتور قوی تری ارائه میده که توان بالایی داره برای یک موتور اتمسفریک عالیه
حسين
۲۷ مرداد ۱۳۹۶بسیار زیبا بود
خسته نباشید
ACR VIPER
۲۷ مرداد ۱۳۹۶جدا از بحث ژاپنی ها
من همیشه بین آلنترا و سراتو
همیشه انتخابم سراتو بوده و هست
خوش قیافه تره
همیشه هم شیک تر بوده
Mamrez gh
۲۸ مرداد ۱۳۹۶اینکه ژاپن ساخته رو قبول ندارم چون کیا موتورز و هیوندا ساخت و مونتاژ کره جنوبیه . ولی اینکه سراتو رو به النترا ترجیح میدی هم قبول ندارم چون خودم سراتو دارم و اصن باهاش حال نمیکنم بهتره نظرت رو عوض کنی
javanmard
۲۷ مرداد ۱۳۹۶ما هم یه سراتو 2014 داریم که البت ماشین خوبیست تقریبا همه چیزش قابل قبوله. قدرت موتورش گیربکسش و کیفیتش. البته تنها بدیش از نظر من صدای موتورش هست که از بیرون خیلی ضایعست. خخخ
رامتین
۲۷ مرداد ۱۳۹۶بنظرتون سراتو یا النترا؟ البته شنیده ها حاکی از آنه که النترا اسپرت هم میاد به ایران با موتو 1600 توربو 200 اسبی گیربکس 7دنده.
در کل حس میکنم النترا گزینه بهتریه، گرچه هر دو برادر هستند.
ونوم اف ۵
۲۷ مرداد ۱۳۹۶با تشکر از اقای حسین بابا پور برای داستان جالب و جذاب لطفا داستانهایی با محوریت سوپر اسپرتها بنویسید
حسین باباپور
۲۷ مرداد ۱۳۹۶با تشکر از همه عزیزان بویژه ونوم عزیز،قطعا نوشتن پیرامون سوپراسپورتها همواره جذاب خواهد بود و این مهم در برنامه کاری حقیر جایگاهی ویژه دارد اما به دلیل سختی دوچندان این سبک از نوشتن برای بنده با توجه به این موضوع که ما در مجموعه پدال خودرونویس هستیم و نه داستان نویس، کمی شکیبایی و صبر شما مخاطبان گرامی را مسألت دارم.
برادر کوچکتر شما.باباپور
ونوم اف ۵
۲۸ مرداد ۱۳۹۶ممنون از لطف شما
تمدن عرب
۲۸ مرداد ۱۳۹۶داستان این متن بسیار زیبا بود. و بخوبی تدوین شده.
احسنت به اقای باباپور??