“مسافرین گرامی، تا دقایقی دیگر در فرودگاه اسخیپل شهر آمستردام به زمین خواهیم نشست. از طرف خلبان و کادر پرواز اقامت خوشی را برای شما در کشور هلند آرزو میکنیم و امیدواریم که در سفرهای بعدی هم میزبان شما در هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران باشیم.”
این جملات برای من خبر از شروع یک سفر پرماجرای دو هفتهای به اروپا را میداد. هرچند که معطلی چند ساعته در فرودگاه امام خمینی و پرواز طولانیمدت، کمی باعث خستگی و بیحالی ما شده بود، اما جذابیتهای این سفر و برنامههایی که برای آن داشتیم، انرژی و روحیه بالایی به ما میبخشید.
در فرودگاه، پس از طی مراحل طولانیمدت و خستهکننده چک پاسپورت و تحویل گرفتن چمدانها، با استقبال تک نفره، اما گرم دوستی به نام مرتضی مواجه شدیم که قرار بود در این سفر میزبان ما باشد. مرتضی با داشتن قدی بلند و اندامی لاغر، با دسته گلی زیبا و چهرهای بشاش در فرودگاه به استقبال ما آماده بود و یکی دو ساعتی منتظر شده بود تا خانواده ۵ نفری ما از سد چک پاسپورت عبور کند.
پس از خوش و بش با مرتضی، از فرودگاه خارج شدیم و مرتضی ما را تنها گذاشت تا ماشین را آورده و ما را سوار کند. قبل از اینکه مرتضی برگردد، بگذارید تا چند نکته را در مورد این سفر و این نوشته با شما در میان بگذارم. اول اینکه این سفر در مرداد ماه سال ۹۴ انجام شد، یعنی زمانی که نه بحران پناهجویان به این اندازه بالا گرفته بود و نه حملات تروریستی پاریس و بلژیک انجام شده بود و نه بریتانیا ساز جدایی از اتحادیه اروپا را کوک کرده بود. در نتیجه آنچه که در این سفرنامه میخوانید، در مورد اروپای واقعی بدون مرز، قبل از شرایط امنیتی فعلی است.
دوم اینکه، قصد از این نوشته صرفاً بیان خاطرات نیست. بلکه این است که من با توجه به علایق شخصی، در هر سفر به خودروهای موجود دقت زیادی دارم و در واقع قصد این است که در قالب یک سفرنامه، آنچه که از شرایط صنعت خودروسازی، بازار خودرو و فرهنگ خودرویی در اروپا را به چشم دیدم، به نگارش درآورم. سومین نکته نیز تست و بررسی دراز مدت یک آئودی A6 استیشن واگن است که در ادامه داستان با آن برخورد خواهیم کرد و ستاره ما در بخشهای بعدی این مطلب خواهد بود.
پس از چند دقیقه انتظار، بالاخره مرتضی با یک ون فورد ترانزیت، که برای انتقال ما از فرودگاه تا خانه اجاره کرده بود، از راه رسید و ما را سوار کرد. به دلیل اینکه در جلوی فرودگاه محل مناسبی برای توقف نبود و احتمال جریمه شدن بسیار بالا بود، به سرعت هرچه تمامتر سوار ون شدیم و مرتضی شروع به حرکت کرد.
چند صد متر جلوتر، در یک ترافیک نسبتاً طولانی که پشت یک چراغ قرمز ایجاد شده بود، متوقف شدیم. در همین حین، یک افسر پلیس به مرتضی دستور توقف در کنار خیابان را داد.
همینجا باید بگویم که آخرین چیزی که در اروپا یک نفر علاقهمند به دیدن آن است، یک پلیس اروپایی است! مخصوصاً اگر در کشوری مثل آلمان باشید که پلیسهایش معروف به سختگیری هستند. در واقع حضور پلیس در خیابانها و بزرگراهها اصلاً محسوس نیست، اما بهمحض اینکه خلافی از آدم سر بزند، پلیس مانند اجل معلق سر میرسد و اعمال قانون میکند! به لطف فناوریهای پیشرفته و نظم و دقت پلیس، نیاز به حضور نیروهای پلیس در خیابانها به حداقل رسیده است، هرچند که حواس پلیس به همهچیز هست!
همین مسئله باعث میشود که مردم همواره به حضور پلیس اعتماد داشته باشند و حل بسیاری از اختلافات را به پلیس بسپارند. بهعنوان مثال، اگر شما خودروی خود را مقابل پارکینگ یک نفر قرار دهید، آن شخص نه خودروی شما را پنچر خواهد کرد و نه با شما دست به یقه خواهد شد. بلکه بلافاصله با پلیس تماس خواهد گرفت تا خودروی شما را به پارکینگ منتقل کرده و جریمه سنگینی نیز از شما بگیرند. به همین ترتیب، در سایر موارد اختلافی، بهجای دعوا یا مجادله، مردم ترجیح میدهند که با پلیس تماس بگیرند و پلیس نیز در اسرع وقت خود را به محل درگیری خواهد رساند و مسئله را رفع و رجوع خواهد کرد.
به داستان برگردیم. پلیس خودروی ما را متوقف کرد و مرتضی به زبان هلندی مشغول صحبت با مأمور پلیس شد. پس از چندی، با توجه به لبخندهای مأمور پلیس، میشد حدس زد که مسئله در حال رفع و رجوع است. در واقع مرتضی به دلیل سالهای دراز اقامت در هلند، بهخوبی زبان و فرهنگ هلندی را فراگرفته بود و بهاصطلاح رگ خواب این جماعت دستش آمده بود. پس از اینکه پلیسها به ما اجازه حرکت دادند، از مرتضی در مورد علت توقفمان پرسیدم و او جواب داد که مأموران تلفن همراه را در دست او مشاهده کردهاند و به علت کار با این وسیله در هنگام رانندگی ما را متوقف کردهاند. سپس توضیح داد که به آنها گفته است که کار خاصی با تلفن نمیکرده و فقط در هنگام توقف در پشت ترافیک، گوشی را در دست گرفته است. به همین دلیل نیز مأموران چندان سختگیری نکردهاند. البته معمولاً پلیسها به این راحتی از اعمال خلاف قانون نمیگذرند، اما با کمی مذاکره میتوان کمی نظر آنها را عوض کرد.
پس از چند دقیقه توقف در ترافیک، بالاخره از چراغ قرمز عبور کردیم و وارد بزرگراه شدیم. از اینجا همان تصویری که همیشه از اروپا در ذهن داشتم، در پیش چشمانم گسترده میشد. هوای گرفته و ابری و بارانهای گاه و بیگاه، پوشش سبز بیانتها و جویبارها و رودخانههایی که از هر سو روان بودند. رودهایی که حتی کوچکترینهایشان پرآبتر بزرگترین رودخانههای ایران در آن فصل بودند!
پوشش گیاهی در همهجا به رنگ سبز بود و به هر که نگاه میکردیم، چیزی جز جنگل، درخت یا چمنهای انبوه و باطراوت دیده نمیشد. در واقع یافتن تکه زمینی که فاقد پوشش گیاهی باشد بسیار امر دشواری بود. به علت همین پوشش گیاهی انبوه و رطوبت بالای هوا، میزان خاک و گرد و غبار موجود در هوا بسیار پایین بود و بسیار بهندرت میشد گرد و غبار را بر روی اشیا مشاهده کرد. به همین ترتیب خودروهای موجود در خیابانها نیز اکثراً در اوج تمیزی بودند و یافتن خودرویی که خاکی یا حتی کمی کثیف باشد در اروپا بسیار سخت است.
همچنان که در بزرگراه بینشهری میرانیم و از مناظر طبیعی چشمنواز هلند لذت میبریم، به پایان قسمت اول از این سفرنامه میرسیم. ادامه داستان را در روزهای آتی از سایت پدال دنبال کنید.
peyman.german
۱۱ تیر ۱۳۹۵تا اینجاش که ربطی به خودرو نداشت،اما درکل زیبا بود،امیدوارم حرکت های اینچنینی بیشتر صورت بگیره
حسین
۱۱ تیر ۱۳۹۵درود. همچین تو اوج متن غرق بودم که یهو تموم شد! منتظر بودم سوار آئودی بشین
یو اس اس اینترپرایز
۱۱ تیر ۱۳۹۵قشنگ بود
احمد باقری
۱۱ تیر ۱۳۹۵منتظریم.
Amir
۱۱ تیر ۱۳۹۵آخر متن یه لحظه فکر کردم داره بهشت رو توصیف میکنه ، منتظر حورى و غلمان بودم که تموم شد . حورى رو بیخیال من نقد حساب میکنم همون آئودى کافیه !
كورش مسگرلو
۱۲ تیر ۱۳۹۵…
زاویه دید شما و قلم خوبتون باعث جذابیت هرچه بیشتر سفرنامه شده. شخصا منتظر ادامه داستان هستم. ممنون
سهیل
۱۲ تیر ۱۳۹۵اخه چرا استیشن واگن?
یه سدانش رو سوار میشدی
راستی درضمن من استخدام شرکت پرشیا خودرو شدم و قراره به آلمان اعزام بشم برای گذروندن آموزش دوره تخصصی برق ب ام دبلیو
وقتی داشتم میخوندم خاطرات رو بی اختیار خودمو جای شما گذاشتم و شوق زیادی بهم دست داد که مثل نویسنده بتونم اروپارو تجربه کنم
کاش میشد منم یجوری بعد این پایان دوران هم خاطراتم رو براتون از شرکت بی ام دبلیو براتون بگم
بهنام
۱۲ تیر ۱۳۹۵حتما خاطراتتون از آلمان و شرکت بی ام دبلیو رو برای سایت بفرستید تا منتشر کنند. دیدن یکی از بهترین شرکتها توسط ما ایرانیها خیلی جالبه.
MohammadreZa
۱۲ تیر ۱۳۹۵انقد قشنگ اروپا رو توصیف کردین که بیشتر از قبل از این قاره خوشم اومد مخصوصا آب و هو.
منتظر A6 میمونم