در فیلم «زندگی پنهان والتر میتی»، والتر میتی شخصیتی است که مدت زیادی از زندگیاش را به یک حالت یکتواخت و کسلکننده گذرانده است و ناگهان تصمیم میگیرد که به سراغ تمام خیالپردازیهای هیجانانگیزش برود. این خیالپردازیها میتوانند آرزوهای هر کسی باشند. برای بسیاری از علاقهمندان دنیای اتومبیل، خیالپردازی در مورد رانندگی با یک خودروی مسابقهای در یک پیست سرعت، دور از ذهن نیست و حتماً در طول زندگیشان حداقل یک بار این «لحظه والتر میتی» را تجربه کردهاند؛ لحظهای که در رؤیای خود از پیچهای موناکو عبور کردهاند و یا در پیست لمانز، در مسیر مستقیم «مولسان» چرخ به چرخ «پاتریک دمپسی» با یک مدل سفارشی GT3 به رقابت پرداختهاند.
امّا نحوه ترمزگیری، کنترل فرمان و پدال گاز در هنگام مسابقه چگونه باید باشد؟ یا اینکه این کار چقدر مهارت میخواهد؟ جاناتان اور (Jonathan Orr) نویسنده Automoblog و کسی که پورشه ۹۱۱ خود را یکی از اعضای خانوادهاش میداند، هنگام حضورش در یک دوره آموزشی مدرسه اتومبیلرانی مسابقه لوکاس اویل (Lucas Oil) در پیست مسابقه «ویرجینیا اینترنشنال» در امریکا، درسهایی فراگرفته که در ادامه آنها را برای ما مرور میکند:
اتومبیلها را خراب نکنید.
مدت زیادی از فعالیت مدرسه اتومبیلرانی مسابقه لوکاس اویل نمیگذرد. این مدرسه در دسامبر ۲۰۱۵ توسط یک تاجر اهل فلوریدا که از قضا یک مالک تیم مسابقه به نام نیل انرسون (Neil Enerson) نیز هست، پایهگذاری شده است و قصد دارد تا روحی تازه در صنعت مدارس اتومبیلرانی بدمد. جیمز آلتموس (James Altemus)، مدیر بازاریابی این مدرسه اعتقاد دارد که این صنعت برای سالها با افت مواجه بوده است؛ وی در این زمینه میگوید:
بازیگرانی که در این عرصه حضور دارند، بسیار اندک هستند و بیشتر به صورت منطقهای عمل میکنند. آنها از ماشینهایی استفاده میکنند که کمتر با نمونههای واقعی در مسابقات سرعت مطابق هستند. در همین حال، ما فرصتی پیدا کردیم که با یک خودروی مدرن با ترکیب المانهایی مانند پدلشیفتر، سیستمهای پشتیبانی ویدیویی و دیتا، و تنظیمات سطح بالاتر با استفاده از تجهیزات الکترونیک به این بازار وارد شویم.
دوره آموزشی برای من در کلاس درس در صبح زود شروع شد که توسط یک راننده سابق مسابقات رندی باک (Randy Buck) برگزار میشد؛ یک مربی خونگرم و کاربلد با تجربه زیاد در امر آموزش. اینجا بود که با اولین درس رانندگی مسابقات مواجه شدم: اتومبیلها را خراب نکنید. همه ما ممکن است فانتزیهایی در مورد حضور در پیست داشته باشیم، ولی این را هم باید درنظر داشت که «والتر میتی» مجبور نبود که پس از تصادف با حصارهای پیست، مبلغ ۳ هزار دلار به عنوان خسارت بپردازد.
شاید دورههای آموزشی رانندگی مسابقه برای جورنالیستهای تهیدست مناسب نباشند.
کلاس به شکل تعجبآوری کوچک بود و تنها ۶ نفر در آن حضور داشتند. در عین حال، متوجه شدم که دور و برم پر از رانندگانی است که مدت بیشتری را نسبت به من، بر روی صندلیها گذراندهاند. دو شرکتکننده دیگر، نوجوانهایی بودند که البته مهارتهای آنها چیزی فراتر از «پارک دوبل» بود؛ آنها رانندگان ماهر کارتیک و قهرمانان سابق در سطح ملی بودند.
تنها یکی از شرکتکنندگان در این دوره به سطح تازهکاریِ من نزدیک بود؛ پاتریک. ولی وی نیز حداقل یک دوره آموزشی رانندگی دیگر را گذرانده بود. واقعیت خیلی زود خودش را به من نشان داد.
مدرسه «لوکاس اویل» از یک خودروی کوچک و با چرخهای روباز «رِی فرمولا کار GR11» استفاده میکند که یک خودروی با معیارهای F3 و ساختهشده در بریتانیا است. «رِی» یک خودروی کوچک و جمعوجور است و بیشتر شبیه به یک فرزند خودروهای فرمول یک است که به بلوغ رسیده باشد. این خودرو که برای این مدرسه سفارشیسازی شده، مجهز به یک موتور ۲ لیتری چهار سیلندر با پدلشیفتر و تعویض دنده مطابق با دور موتور است. یکی از مهمترین مزایای این خودرو، سیستم نمایش داده و تصاویر ویدویی است که سطح بالایی از تکنولوژی را در اختیار قرار میدهند.
اولین روز رانندگی در پیست با ترمزگیری، چسباندن پدال گاز و تمرین در پیچها آغاز شد. رِی با اینکه تکنولوژیهای سطح بالایی در خود داشت، ولی در آن خبری از ترمزهای ضدّ قفل نبود. من به عنوان کسی که در طول زندگیاش از ترمزگیری محتاطانه استفاده کردهام، برای بهرهگیری از قفل چرخها آماده نبودم.
ترمزگیری سخت در هنگام مسابقه؛ یعنی واقعاً بسیار سخت ترمز کنید.
در بعضی از تمرینهای ترمزگیری و عبور از پیچها، برای اولین بار، خارجشدن از پیست را تجربه کردم. وقتی این موضوع اولین بار اتفاق میافتد و به داخل چمنها میروید، بسیار شوکآور است. بسیاری از ما در نقطهای از پیست خارج میشدیم و این شامل همان رانندگان نیمهماهر نوجوان نیز میشد.
در حالی که این اتقاق میتواند در دفعه اول، بسیار ناراحتکننده باشد، ولی همدورهای نزدیکم، پاتریک به نکتهای اشاره کرد که دوباره روحیه را به من بازگرداند:
اگر به دور خودت چرخیدی، یعنی اینقدر جرأت داشتهای که واقعاً به ماشین فشار بیاوری.
هر شخصی در برخی مواقع از پیست خارج میشود؛ شاید هم پاتریک میخواسته رفتار خوبی داشته باشد!
در پایان روز، یک سری دور آزاد در پیست داشتیم که به ما اجازه داده شده که تمام آموختههای خود را در کنار هم قرار دهیم. انتخاب یک خط حرکت مناسب و ترمزگیری در پیچها، یک چالش عمده برای ما بود و در عین حال، جذابترین بخش پیست برای من، مسیر مستقیم و طولانیِ آن بود. این بخش بلافاصله از یک پیچ به نام «درخت بلوط» قرار داشت.
من در واقع، در «درخت بلوط»، با یک پیچ دست راست به زحمت عبور میکردم، ولی عاشق به حرکت درآوردن خودروی کوچک «رِی»، رسیدن به سقف سرعت و برخورد با محدود کننده دور موتور بودم. ناامیدانه تلاش میکردم تا قبل از رسیدن به یک پیچ تُند، خیلی زود پایم را از روی پدال گاز برندارم و اینکه خیلی زود ترمز نگیرم.
ولی هر دوی این کارها را انجام میدادم.
در هر صورت، احساس سرعت، بسیار دیوانهکننده است. کابین روباز و وزش باد باعث ایجاد تجربهای لذتبخش میشود که کمتر در رانندگیهای روزمره با خودروهای معمولی میتوان مشاهده کرد.
روز اول، هوای بسیار خوبی در پیست حکمفرما بود، ولی روز دوم تلافیِ آن را درآورد. آسمان، پُر از ابرهای تیره و باران باریدن گرفت. خودروها از تایرهای معمولی پرفورمنس کوپر استفاده میکردند که برای یک پیست خیس مناسب به نظر میرسید، ولی بارش باران، سطح جدیدی از هیجان را برای ما اضافه کرد.
مسابقه در زیر باران، ترسی همیشگی برای من دارد.
نهایتاً یک توقف کوتاه از رانندگی داشتم و با بیرون ایستادن از یکی از کلاسهای آموزشی رانندگی در زیرباران در پیست، به گرفتن عکسها مشغول شدم. بعد از صرف ناهار، دوباره اعتماد به نفسم برگشت و همینطور، هوا هم دوباره صاف شد. در نتیجه ما میتوانستیم که برنامههای دوره آموزشی خود را کامل کنیم؛ از جمله تمرین «رولینگ» که میتوانست استانداردهای شرکت در مسابقات سرعت را برآورده کند.
پس از گذراندن ۲ روز طولانی، خسته و در عین حال، شادمان بودم. همچنین از محدودیتهایی که داشتم، بسیار آگاه شده بودم. البته چند ساعت حضور در پیست برای تازهکاری مثل من، بیشتر یک شروع جذاب و هیجانانگیز بود. همانطور که «رندی» بر آن تأکید میکرد، پیروزی بر تجربه همیشه سخت است. و شاید من به تجربه بیشتری نیاز داشتم. «رندی» میگفت:
زمانی را که در پشت فرمان گذراندهاید، مهم است. بسیاری از افراد در مورد اینکه در رانندگی چقدر ارزش نهفته است، اشتباه میکنند. همه برای آموختن، به زمان نیاز دارند.
رانندگان مسابقهای که خوب و ماهر باشند، ممکن است با این استعداد متولد شده باشند، ولی آنها برای این منظور، زمان زیادی را باید در پیست سپری کنند.
مدرسه اتومبیلرانی سرعت «لوکاس اویل»، این موضوع را چه از لحاظ آموزشی و چه از لحاظ شهودی به من ثابت کرد. من آن مهارتی را مورد انتظارم بود، نداشتم، ولی ۲ روزی که در پیست طی کردم، به شکل دیوانهواری لذتبخش بود. شاید برای «لمانز» آماده نباشم، ولی هماکنون میتوانم قدر حرکتهایی که از رانندگان حرفهای در تلویزیون میبینم، بیشتر بدانم.
کلاسهای مدرسه اتومبیلرانی سرعت «لوکاس اویل» در جاهای مختلف کشور امریکا و در طول سال برگزار میشود. دوره پایهای که من در آن حضور پیدا کردم، به اندازه ۲ هزار دلار برای هر نفر هزینه داشت.
منبع: automoblog
مجید:فقط لامبورگینی:فقط ایتالیاوآلمان
۱۸ تیر ۱۳۹۵درس پنجمش واقعا مهمه. در فرمولا وان هم همه از بارون میترسن و کسی که خدای رانندگی در بارون بود و همیشه بهترین رکورد ها رو داشت و هیچ وقت از بارون نمیترسید فقط مایکل شوماخر بود.
رضا
۱۸ تیر ۱۳۹۵و البته آیرتون سنای فقید
مسابقه موناکوش که ناتموم موند رو هیچوقت فراموش نمیکنم
saeid
۱۸ تیر ۱۳۹۵بسم حق
درس هفتم و بیشتر از بقیه دوس داشتم
قیمت دوره ! که شاید کمی کمتر از یه فورد موستانگ پایه باشه :)))
کسی که میره این دوره ها رو
فک کنم یه مازراتی کواتروپورته ماشین اسباب بازی بچگیش بوده
که باباش براش خریده بوده تا با نخ دور خونه بچرخونش : ))
احمد باقری
۱۹ تیر ۱۳۹۵درسهای خوب و کاربردی بود.
piltan
۲۲ مرداد ۱۳۹۵خیلی خوب بود و البته قابل توجه Madjid S عزیز کاملا برای تمام دنیا بدیهی است که خدای رانندگی در باران(به ویژه) و غیر باران آیرتون سنا بودند بهتر است که یه نگاهی به مسابقات قدیمی تر بیندازید تا متوجه بشید که شوماخر انگشت کوچک سنا هم نمی شد و اگه سنا زنده می ماند شوماخرچندان فرصت دیده شدن پیدا نمیکرد و همانطور که رضا عزیز گفتند گرند پری موناکو(مونته کارلو) 1988از به یاد ماندنی ترین مسابقات فرمول یک تا به امروز بوده است و به Madjid S عزیز توصیه میکنم تا گرند پری موناکو 1984 آیرتون سنا که بارانی است را تماشا کنند تا رانندگی بی بدیل آیرتون سنا را را درک کنند.