آدمهای پرمشغله ممکن است اشیای خود را هرجایی، فراموش کنند. ممکن است کارت سوخت خود یا هر چیز دیگری را بعد از سوختگیری جا بگذارند اما آیا امکان دارد مردی همسر خود را در پمپبنزین جا بگذارد؟
والتر و کلودیا، یک زوج آرژانتینی در حال برگشت از تعطیلات در برزیل به خانه خود بودند که در یک پمپبنزین توقف کردند. والتر به سرویس بهداشتی رفت و سپس باک خودرو را نیز پر کرد. کلودیا نیز که در صندلی عقب ماشین به خوابرفته بود، بیدار شده و برای خرید بیسکوئیت پیاده شد. اما زمانی که برگشت، خبری از اتومبیل و همسرش نبود. تلاشهای وی برای تماس با او نیز فایدهای نداشت. بدتر اینکه پسر ۱۴ ساله آنها که روی صندلی جلو نشسته بود نیز در حال بازی با تلفن همراه بوده و از غیبت مادر خود مطلع نشد.
بدین ترتیب این زن ۴۰ ساله دست به دامن پلیس شد تا شوهر سربههوایش را پیدا و متوقف کنند. والتر پس از طی مسافت ۹۶ کیلومتر توسط فرزندش از عدم حضور کلودیا آگاه شد و ناچار به بازگشت شد. خشم همسر وی از این کمتوجهی قابل پیشبینی است.
Lord Cezar
۴ بهمن ۱۳۹۴ینی اینجور افراد پیدا میشه ؟؟
جل الخالق :D
-Ali-
۵ بهمن ۱۳۹۴آره . یکیش خود من با ماشین رفتم آرایشگاه بعد اصلاح نصف مسیر رو پیاده اومدم . دیدم کلید (خونه) تو جیبم نیست . بعد کلی تفکر یادم اومد با ماشین اومدم کلید رو هم تو ماشین گذاشتم. اگه کلید تو جیبم بود شاید پیاده تا خونه میومدم.
مرد خسته
۶ بهمن ۱۳۹۴از همین تریبون بهت خدا قوت و دست مریزاد میگم..
-Ali-
۶ بهمن ۱۳۹۴ممنونم
امير علي
۴ بهمن ۱۳۹۴این واقعه چون تو پمپ بنزین اتفاق افتاده به پدال ربط پیدا کرده
Mostafa
۵ بهمن ۱۳۹۴با جدیت تمام گفتی هااااا….. :)))))
REZA
۴ بهمن ۱۳۹۴شاید یخورده مست کرده بوده
علیرضا سی بی
۴ بهمن ۱۳۹۴دوست عزیز…
به کجا چنین شتابان؟!
احمد باقری
۴ بهمن ۱۳۹۴این دیگه چه کاری بود. گفت حتما هنوز خوابیده، برو که رفتیم.
BMW ///M
۴ بهمن ۱۳۹۴نود شیش کیلومتر و بعد با کمک پلیس تازه متوجه شده زنش نیست عجب آدمی بوده اون پسرش هم حتمی کور شده آخه تمام مدت سرش تو گوشیش بوده.
REZA
۴ بهمن ۱۳۹۴به کمک پلیس متوجه نشده به کمک پسرش متوجه شده
مرد خسته
۶ بهمن ۱۳۹۴بابا تمام مدت میدونست.، تو شکمش هم عروسی بود تو این نود کیلومتر،
میخواست از شرش راحت شه که نشد متاسفانه..
اصلا هدفش از تدارک چنین سفری هم از اولش همین بود و دنبال یه فرصت مناسب میگشت.
moein
۴ بهمن ۱۳۹۴حرکت حرکت قشنگیه لایک داره
amir
۴ بهمن ۱۳۹۴عجله نبوده مرد دیگه کم آورده بوده حتما زن از اول جاده یه سره حرف زده بوده.
صادق
۴ بهمن ۱۳۹۴به این میگن یه ۹۶ کیلومتر رویایی…!
سينا
۴ بهمن ۱۳۹۴یاد قدیما بخیر ، یه بار مامانم رو تو مسافرت تو مسیر برگشت تو یه رستوران جا گذاشتیم بعد ۳۰ کیلومتر فهمیدیم ?
سجاد
۴ بهمن ۱۳۹۴آقا واقعیت داره، یکبار بابام منو تو جاده عباس آباد به تهران جا گذاشتن بعد از نیم ساعت با موبایل یکی زنگ زدم به بابام گفتم من تو ماشین نیستم. تازه وقتی برگشت ناراحت بود دوباره افتاده پشت همه ماشینهایی که رد کرده بوده! خخخخ
آهنگر پیر
۶ بهمن ۱۳۹۴باور کنید واقعیت داره.،
یک بار هم بنده با ماشینم داشتم جایی میرفتم که ناگهان برای خرید پیاده شدم و وقتی برگشتم دیدم ماشینم نیست !
بعدا فهمیدم بدون من رفته بوده و عملا و عمدا و سهوا و تصادفا من رو جا گذاشته بوده..
خلاصه پیاده تا خونه اومدم و دیدم واسه خودش پارک کرده جلو در و منتظره در رو براش باز کنم که البته بنده هم با اقدامی به موقع به پاس قدردانی و جبران این شاهکارش درب رو که باز نکردم هیچ بلکن تا چندین روز هم بیرون از خونه تو سرما نگه داشتم تا دیگه حواسش رو جمع کنه.
البته بعد ها واسه جفتمون خاطره شد..
حميد
۵ بهمن ۱۳۹۴فکر کنم تو فکر قسط ها ش بوده
سورنا
۵ بهمن ۱۳۹۴به این میگن مررررررررررررررد :D
احسان
۵ بهمن ۱۳۹۴بابا این که خوبه یه بار عموی من با موتور داشته میرفته تو خاکی پشت سرش هم عمم بود، عموی ما هم تخته گاز داشته میرفته بعدش میرسه به اون منطقه میبینه عمم نیست، نگو عمه من تو یه دست انداز از رو موتور افتاده، خدا رحم کرده بود به عمم هیچ طوریش نشده بود ;-)