در قسمتهای قبل گفتیم که در کشور هلند مهمان دوستی به نام مرتضی شدیم و مرتضی یک خودروی آئودی A6 استیشن واگن مدل ۲۰۰۵ برای ما فراهم کرد. اکنون ادامه داستان:
از خواب بیدار شدم اما چشمانم هنوز بسته بود. تابش آفتاب ملایم هلند را از پنجره اتاق کوچک طبقه دوم خانه مرتضی را بر روی پوستم احساس میکردم. هرچند که هوا زیاد گرم نبود، اما اگر در ایران بودم احتمالاً در چنین شرایطی کولر را روشن میکردم، اما در هلند و بهطورکلی اکثر مناطق اروپا کولر تقریباً وسیلهای ناشناخته است! نسیمی که از لای پنجره نیمهباز به داخل میآمد به اندازه کافی مناسب بود.
در حالی که هنوز چشمانم بسته بود در افکارم غرق شدم و سعی کردم اتفاقات روز گذشته را به خاطر آورم. طلوع آفتاب روز قبل را از پنجرههای بزرگ فرودگاه امام خمینی تماشا کرده بودم، پروازی حدوداً ۶ ساعته با یک ایرباس قدیمی را پشت سر گذاشته بودم، وارد فضایی کاملاً جدید شده بودم، دنیایی جدید مملو از چهرههای جدید، ساختمانهای غریب، قوانین تازه و طبیعت متفاوت را تجربه کرده بودم و در نهایت سوار خودرویی شده بودم که با هر چیزی که تا آن زمان با آن رانندگی کرده بودم متفاوت بود. چه ۲۴ ساعت عجیب و متفاوتی! گاهی اوقات انسان در زندگی با چیزهایی روبرو میشود که هرگز حتی فکرش را هم نمیکرده است و شاید همین موضوع یکی از جذابیتهای زندگی باشد.
با همین افکار از جایم بلند شدم تا تجربهای جدید کسب کنم و در این فضای جدید بیش از پیش دست به اکتشاف بزنم. پس از صرف صبحانه، با توجه به این که فرصت زیادی تا ظهر باقی نمانده بود، تصمیم گرفتیم که در شهر کوچک محل اقامتمان قدمی بزنیم. پس آماده شدیم و راهی کوچه شدیم. با باز کردن در خانه، آئودی A6 استیشن سبز رنگی را دیدم که با وجود این که بیشتر از چند ساعت از آشناییمان نمیگذشت، اما احساس علاقه و دلبستگی نسبت به آن احساس میکردم. شهر دوزبورگ آنقدر بزرگ نبود که نیازی به استفاده از خودرو برای رفتن به مرکز شهر در آن احساس شود. پس با نگاهی به عقب با آئودی خداحافظی کردم و راه پیادهرو را در پیش گرفتیم.
دوزبورگ شهری با وسعت کم است که در حدود چند هزار نفر سکنه را در خود جای داده است. این شهر در یکی از شرقیترین مناطق هلند قرار گرفته است که تا مرز آلمان فاصلهای در حدود ۱۵ دقیقه دارد. خانههایی که در این شهر قرار داشت معمولاً از دو طبقه تجاوز نمیکرد و بهندرت در آن آپارتمان دیده میشد.
سخن معروفی وجود دارد که میگوید “اگر یک شهر از اروپای غربی را ببینید، انگار تمام شهرهای آن را دیدهاید!”. درواقع تمامی شهرهای این منطقه، فارغ از بزرگی یا کوچکی، از اصول معماری و شهرسازی یکسانی استفاده کردهاند که باعث میشود وقتی از شهری به شهر دیگر میروید به سرعت متوجه شباهتهای آنها با هم شوید.
دوزبورگ بهعنوان یک شهر بسیار کوچک تقریباً همه آن چیزی که شهرهای بسیار بزرگتری که در آینده به آنها سرک خواهیم کشید را داراست. هسته مرکزی شهر مهمترین قسمت شهر است که به زبان محلی کشورهای مختلف سنتروم، سنتر یا … نام دارد. سنتروم عبارت است از یک یا چند خیابان مجاور که بخش عمده مغازهها و مراکز خرید شهر در آن قرار دارند و تقریباً در همه موارد یک کلیسای بزرگ و قدیمی نیز در آن واقع شده است. سنتروم (واژه رایج برای مرکز شهر در زبانهای آلمانی و هلندی) معمولاً قدیمیترین بخش شهر است و درواقع هسته اصلی شهر محسوب میگردد که در طی سالها، بخشهای دیگر به آن اضافه شدهاند. معمولاً در سنتروم میتوان قدیمیترین خانهها و آثار تاریخی شهر را یافت که به خوبی حفظ شدهاند. این بخش از شهر شلوغترین و پررونقترین قسمت شهر نیز میباشد.
پس راه خیابانی که به سمت مرکز شهر میرفت را در پیش گرفتیم تا سنتروم این شهر کوچک را ببینیم. در همین جا اولین نکتهای که بد نیست به آن اشاره کنم این است که در تمامی خیابانها، چه در این شهر و چه در شهرهایی که بعداً در مورد آن صحبت خواهم کرد، خط مخصوص دوچرخه در کنار پیادهرو وجود دارد و نه خودروها و عابران به محدوده دوچرخهسوارها تجاوز میکنند و نه دوچرخهسواران از محدوده خود خارج میشوند. همچنین برای دوچرخهسوارها هم قوانین راهنمایی و رانندگی مخصوصی وجود دارد که در صورت عدم اجرای آنها، پلیس افراد خاطی را جریمه خواهد کرد.
بدون هیچ تردیدی دوچرخه محبوبترین وسیله نقلیه در اروپاست و در هر خانهای میتوان حتی به تعداد افراد خانواده دوچرخه پیدا کرد. گران بودن سوخت، علاقه به تندرستی و طبیعت دوستی دلایل مختلفی هستند که اروپاییان را به دوچرخهسواری بسیاری علاقهمند میکند. بد نیست اشاره کنم که در ژاپن نیز علاقه مشابهی را به دوچرخه مشاهده کردم و همین تحرک بالا به همراه رژیم غذایی سالمتر باعث شده است که ژاپنیها از اروپاییها و اروپاییها از آمریکاییها بهمراتب تندرستتر و سالمتر باشند و متوسط عمر بیشتری نیز داشته باشند.
پس از حدود ۱۰ دقیقه پیادهروی به مرکز شهر رسیدیم و مغازهها کمکم آغاز شدند. هرچند که این مغازههای عموماً کوچک اصلاً قابل مقایسه با مراکز خرید بزرگ شهرهای بزرگتر نبودند، اما به خوبی تمامی نیازهای شهر را برطرف میکردند و تقریباً تمامی وسایل مورد نیاز را میشد در آنها پیدا کرد.
مهمترین بخش خیابان مرکزی شهر هم همانطور که قبلاً به آن اشاره شد، یک کلیسای بزرگ و قدیمی بود که در کنار درب ورودی آن یک لوح یادبود برای کشته شدههای جنگ جهانی دوم قرار داده شده بود. این لوح به سه زبان انگلیسی، آلمانی و هلندی نقش این شهر در جنگ جهانی دوم و صدماتی که در طول جنگ به آن وارد شده بود را شرح میداد. اگر بخواهم به طور خلاصه بیان کنم، دوزبورگ به دلیل این که در نزدیکی مرز آلمان قرار دارد، یکی از اولین مناطقی بود که در یورش ارتش نازی به سمت غرب اشغال شد. همچنین در روزهای پایانی جنگ، به دلیل موقعیت مناسب، این شهر پایگاهی برای تجمع ارتش متفقین شد تا با یک یورش همه جانبه، کار آلمان را در جنگ یکسره کنند. مرتضی میگفت که میزان خصومت مردم این ناحیه با آلمانیها در حدی است که تا همین ۲۰ سال قبل اگر خودرویی با پلاک آلمان از این منطقه رد میشد، ممکن بود مورد اصابت سنگهای اهالی قرار گیرد!
بهطورکلی رد پای جنگ جهانی در تمامی نقاط اروپا قابل مشاهده است. در هر شهر و هر منطقه بنای یادبودی برای بزرگداشت قربانیان جنگ ساخته شده و سعی شده است که یاد این فاجعه بزرگ و کشته شدههای آن به نوعی ماندگار شود. جنگ جهانی دوم نقطه عطف بزرگی در تاریخ، جغرافیا و سیاست این بخش از جهان بوده است و تأثیر آن هنوز هم در بسیاری از مناطق پررنگ است. البته هیچ اثری از خرابیهای جنگ مانند آنچه در خرمشهر و آبادان میبینیم در اروپا دیده نمیشود و یادگارهای جنگ تنها بناهای یادبود و لوحهایی هستند که در مناطق مختلف قرار داده شدهاند.
البته آئودی مورد نظر ما قابلیت رهیاب را داشت اما کارت حافظه مربوط به نقشههای GPS بر روی آن موجود نبود. پس اپلیکشن تلفن همراه Here که توسط کمپانی نوکیا تولید شده و توسط سه خودروساز بزرگ آلمانی مرسدس بنز، BMW و آئودی خریداری شده است را بر روش گوشی نصب کردم و نقشههای هلند را بر روی آن به صورت آفلاین نصب کردم. این نرمافزار با داشتن جزئیات بسیار زیاد و مسیریابی دقیق در این سفر کمکها بزرگی به ما کرد و ما را به مناطقی راهنمایی کرد که هرگز فکر نمیکردم که بتوانم بدون راهنما به آنجا بروم.
پس نرمافزار Here را بر روی گوشی اجرا کردم و مرکز شهر نایمخن را بهعنوان مقصد آن تعیین کردم و نرمافزار شروع به راهنمایی ما کرد. طبق دستور اپلیکیشن از شهر خارج شده و وارد بزرگراه بینشهری شدیم. پس از دقایقی به شهری به نام آرنهم رسیدیم که برنامه بازدید از آن برای روزهای بعد بود و در نتیجه توقفی در آنجا نداشتیم. از شهر آرنهم عبور کردیم و وارد بزرگراهی به که سمت نایمخن میرفت شدیم.
حال که وارد جاده شدهایم بگذارید کمی در مورد حس و حال کابین آئودی با شما صحبت کنم. همواره خودروهای آئودی به کیفیت بالای کابین و ارگونومی مناسب در مقایسه با رقبا مشهور بودهاند. آئودی A6 ما نیز از این قاعده مستثنی نبود. طراحی کابین بسیار مناسب و کاربردی بود و جنس مواد به کار رفته درکابین نیز بسیار خوب به نظر میرسید و شاهد این مسئله نیز وضعیت عالی و بدون ایراد کابین آنهم بعد از گذشت ۱۰ سال از عمر خودرو بود. شاید طراحی کابین در عکسها کمی بدون هیجان به نظر برسد، اما باید توجه داشته باشید که با خودرویی مربوط به بیش از ۱۰ سال قبل طرف هستیم و اگر آن را با کابین خودروهایی مانند مرسدس بنز کلاس E و BMW سری ۵ در سال ۲۰۰۵ مقایسه کنید متوجه خواهید شد که چقدر کابین آئودی نسبت به رقبایش لوکستر بوده است.
کنسول وسط این خودرو کمی به سمت راننده متمایل شده بود تا راننده بتواند بهترین دید را نسبت به آن داشته باشد. در مرکز این کنسول، یک مانیتور تعبیه شده بود که توسط یک جوی استیک که در کنار دستهدنده قرار گرفته بود کنترل میشد. در کنار این مانیتور کلیدهای مربوط به کروز کنترل خودرو قرار داده شده بود. همچنین کلیدهای کنترل سیستم صوتی بر روی فرمان خوشدست و زیبای آئودی نیز موجود بود. نکته بد این بود که این سیستم صوتی قابلیت پخش فایلهای MP3 و ساپورت USB را نداشت و یک چنجر که فقط سیدیهای صوتی را میخواند، تنها راه ورودی آن بود. البته باز هم توجه کنید که این خودرو در سال ۲۰۰۵ ساخته شده و در آن زمان یکی از لوکسترین و کاملترین خودروهای موجود بوده است و از همین مسئله میتوانیم به پیشرفت تکنولوژی و سطح رفاه در سالهای اخیر پی ببریم که در حال حاضر حتی خودروی ضعیفی مانند پراید قابلیت پشتیبانی USB و MP3 را دارد و بسیاری از خودروهای اقتصادی و ارزان قیمت مانیتور لمسی را بهعنوان استاندارد بر روی خود دارند.
یکی از چیزهایی که من در خودروها بسیار میپسندم، وجود کلیدهای زیاد در اطراف دست راننده است. درواقع هر چه خودرو بیشتر شبیه به کابین هواپیما شود برای من جذابتر است! آئودی هم در اطراف دستهدنده از نظر دکمه و کلید اصلاً کم نمیآورد! کلید پارک برقی، سیستم ESP، گرمکنهای صندلیها و کنترلهایی برای سیستم صوتی در اطراف آن قسمت وجود داشت.
سیستم تهویه مطبوع اتوماتیک دوگانه آئودی از همه نظر عالی بود و نه تنها به خوبی هوای داخل کابین را کنترل میکرد، بلکه خروجیهای زیادی هم در مناطق مختلف کابین برای آن قرار داده شده بود و امکان آن فراهم بود که با دست باز ترکیبی از دریچههای مختلف را فعال کرد.
فضای پا و سر در تمامی بخشهای کابین بسیار مناسب بود و صندلی راننده با تنظیم دستی در تعداد زیادی از جهات میتوانست راحتی کامل راننده را تضمین کند؛ بنابراین کاملاً قابل پیشبینی بود که در طول سفرهای طولانی خستگی سرنشینان بسیار کم باشد.
بالاخره به نایمخن رسیدیم. نایمخن شهری با قدمت حدود ۲۰۰۰ سال است که در کنار رود راین واقع شده است. این شهر در ابتدا یک پایگاه نظامی رومی بوده که بر مسیر راین نظارت داشته است و در طول تاریخ بهتدریج تبدیل به شهری بزرگ شده است. لازم به ذکر است که بازیکن تیم ملی فوتبال کشورمان، علیرضا جهانبخش نیز مدتی در تیم فوتبال این شهر به بازی مشغول بوده است. در حال حاضر نایمخن و آرنهم به صورت مشترک یک منطقه شهری را تشکیل میدهند.
خیابانهای ورودی شهر نایمخن عریض و بزرگ است اما هرچه به مرکز شهر نزدیک میشدیم باید وارد خیابانهای باریکتری میشدیم تا این که در نهایت به سنتروم یا خیابان مرکزی شهر رسیدیم که به پیادهرو تبدیل شده بود و برای خودروها ورود ممنوع بود. پس به بالای یک مرکز خرید رفتیم و خودرو را در پارکینگی که بر روی سقف آن مرکز خرید قرار داشت پارک کردیم. در پارکینگ هیچ شخصی وجود نداشت که قبض پارکینگ صادر کند یا پول تحویل بگیرد بلکه شیوه کاری پارکینگها به این صورت بود که در هر چند متر از پارکینگ دستگاههایی قرار داشت که باید مدت زمانی که قصد توقف داشتیم را در آن وارد میکردیم و این دستگاه مبلغ قابل پرداخت را محاسبه و وجه آن را دریافت میکرد. پس از پرداخت مبلغ، یک قبض صادر میشد که بر روی آن ساعتی که باید خودرو را برمیداشتیم نوشته شده بود. این قبض را باید در پشت شیشه خودرو و قسمت راننده قرار میدادیم تا مأموران پلیس که هرازگاهی به پارکینگها سرکشی میکردند آن را مشاهده کنند. درصورتیکه راننده خودرویی این قبض را دریافت نکند، یا آن را در پشت شیشه قرار ندهد یا بعد از زمان مقرر برای برداشتن خودرو اقدام کند، با جریمه سنگینی روبهرو خواهد شد. مبلغ پارکینگ برای هر ساعت چیزی در حدود ۲.۵ یورو (۱۰ هزار تومان) بود و ما برای توقف تخمینی ۳ ساعته حدود ۷ یورو پرداخت کردیم. لازم به ذکر است که مبلغ پارکینگ در شهرهای مختلف و مناطق مختلف از یک شهر ممکن است تغییر کند و حتی ما پارکینگی با مبلغ ساعتی ۶ یورو (۲۴ هزار تومان) را نیز در روزهای بعد تجربه کردیم!
پس از پارک خودرو و قرار دادن قبض پارکینگ در محل مناسب، راهی طبقات پایینتر شدیم تا وارد خیابان اصلی شویم. شاید گفتن بعضی توضیحات چندان جالب به نظر نیاید اما بد نیست که برای آشنایی با بعضی نکات ریز که معمولاً به آن پرداخته نمیشود، این بخش از داستان را هم بگویم. وقتی به طبقه همکف رسیدیم احساس نیاز به رفتن به توالت پیدا کردم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم. در اروپا معمولاً سرویس بهداشتی رایگان در مناطق عمومی بسیار بهندرت پیدا میشود و برای سرویس بهداشتی باید پول پرداخت شود. مبلغ معمول برای سرویس بهداشتی از ۵۰ سنت (۲۰۰۰ تومان) تا ۱.۵ یورو (۶۰۰۰ تومان) است و حتی در مناطق شلوغ و گرانقیمت ممکن است حتی به ۳ یورو (۱۲۰۰۰ تومان) یا بیشتر هم برسد! معمولاً پرداخت پول به صورت مکانیزه است و باید مبلغ را به دستگاه وارد کنید تا اجازه ورود به شما بدهد. ضمناً پس از دریافت مبلغ این دستگاه به شما یک رسید میدهد که در بعضی موارد که بعداً توضیح آن را خواهم داد استفاده میشود. بهطورکلی در اروپا هرگاه پولی پرداخت میکنید، حتماً یک رسید در ازای آن به شما پرداخت خواهد شد.
من نیز پول را پرداخت کرده و پس از اتمام کار در خیابان به سایرین ملحق شدم. خیابان مرکزی شهر (سنتروم) به صورت یک خیابان سنگفرش بود که در دو طرف آن مغازهها و مراکز خرید مختلفی قرار داشت. همچنین در این خیابان تعداد زیادی کافه و رستوران نیز دیده میشد که از هوای تابستان استفاده کرده و میز و صندلیهایشان را در خیابان قرار داده بودند. ساختمانهای اطراف خیابان مرکزی همگی ساختمانهایی قدیمی و حتی تاریخی بودند و سعی شده بود که به جای جایگزینی این ساختمانهای قدیمی با ساختمانهای مدرن و جدید، این ساختمانها را مستحکم کنند و همچنان از آنها بهعنوان نمادهای هویت و تاریخ شهر استفاده کنند. همانطور که قبلاً نیز ذکر کردم، سبک شهرسازی در شهرهای اروپای غربی بسیار به یکدیگر نزدیک است و چنین سبکی از معماری شهری تقریباً در تمامی شهرهایی که از آن بازدید کردم، قابل مشاهده بود.
مدتی را به بازدید از مغازهها و قدم زدن در خیابان پرتردد گذراندیم تا اینکه کمکم خیابان شروع به سرازیر شدن کرد و ما هم در سراشیبی حرکت کردیم. کمی بعد علت این سراشیبی را متوجه شدیم.: ما مشغول رفتن به سمت ساحل راین بودیم!
تو در کنار فراتی ندانی این معنی به راه بادیه دانند قدر آب زلال
شاید مردمان این خطه با بارش سالیانه دهها میلیمتر و رودهای پرآب قدر این نعمت بزرگ را ندانند، اما در کشور ما در بسیاری از مناطق آب شرب بهداشتی موجود نیست و در تابستانها بسیار پیش میآید که مجبور به جیرهبندی آب شویم، شاید قدر آب را بیشتر بدانیم.
اما آیا بهراستی چنین است؟ آیا ما بیشتر قدر آب را میدانیم یا این جماعت اروپایی؟ در کشور ما که رودخانهها خشکیده، سدها خالی و چاههای چند صد متری بی آب ماندهاند، اتلاف آب چقدر است؟ چقدر هرکدام از ما در شستشو، استحمام، تمیز کردن محیط و … آب را هدر میدهیم؟ چه حجمی از آب در همین کشور خشک ما در سیستم کشاورزی قدیمی و راندمان پایین غرقابی هدر میرود تا حاصل آن محصولاتی عمدتاً نامرغوب و غیرقابل استفاده باشد؟ از طرف دیگر در کنار همین راین پرآب، سیستم گرمایش آب خانهها را بهگونهای برنامهریزی کردهاند که اگر آب حمام بیشتر از یک حد معین باز بماند، آب سرد شود و در بسیاری از خانهها کنتور آب و گاز در حمام نصب شده است تا مصرفکننده به چشم خود ببیند که با هر ثانیه باز کردن شیر آب چند سنت از جیبش خارج میشود و لاجرم در مصرف آب صرفهجویی کند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید یک بطری آب معدنی کوچک در کنار همین راین پرآب ۲.۵ یورو (۱۰ هزار تومان) قیمت دارد! پس حالا ما بیشتر قدر آب را میدانیم یا اروپاییهایی که آنقدر آب دارند که برای آنها مایه دردسر شده است؟
این روند را در بسیاری دیگر از شهرهای اروپا نیز دیدم؛ یعنی رأس ساعت ۶ در شهرهای کوچکتر و ۸ در شهرهای بزرگتر به ناگهان تمامی مغازهها تعطیل میشوند و هیچکس در خیابانها باقی نمیماند. بهگونهای که اگر در ساعت مثلاً ۱۰ شب به خیابان بروید احساس میکنید که وارد شهر مردگان شدهاید! آنهم در کشوری مثل هلند که در روزهای بلند تابستان تا ساعت ۱۱ نیز هوا روشن است و خورشید بسیار دیر غروب میکند! درواقع روش زندگی مردم در اروپا به این صورت است که از صبح تا ساعت ۶ عصر کار میکنند و بعد از آن به سمت رستورانها، کافهها، بارها و … میروند و شام را حدود ساعت ۶ الی ۸ شب صرف میکنند و به خانههایشان میروند تا خیلی زود بخوابند و این روش زندگی هر روز تکرار میشود.
عیسی
۳۱ تیر ۱۳۹۵قشنگ بود..
ماسل
۳۱ تیر ۱۳۹۵دمت گرم ما رو یه مسافرت مفتی بردی
احمدرضا
۳۱ تیر ۱۳۹۵مشتاقانه منتظر ادامه هستم
محمدرضا
۳۱ تیر ۱۳۹۵این هم اضافه کنید که برای پارکینگ خانگی ماهیانه چقدر پرداخت میشه؟
یو اس اس اینترپرایز
۳۱ تیر ۱۳۹۵جالب بود.باتشکر از اقای رحیقی عزیز
مجید.بهترین یا هیچ.
۳۱ تیر ۱۳۹۵سلام… خیلی قلم شیوا و خوبی دارین… ممنون از جناب آقای رحیقی عزیز… ما رو با خودتون به مسافرت میبرین… حس میکنم در خیابان ها همراه با شما حرکت میکنم…
دوستان یک نگاه به خیابونا بندارین. این قدر تمیزی تا به حال در عمرم ندیدم. فقط ژاپن از اینجا تمیزتره. چقدر طبیعت زیبایی داره. با این تصاویر زیبا و تعریف هایی که میکنین هوس یک سفر اروپایی رو بدجوری تو دل ما انداختین.
واقعا مردم ما از نظر فرهنگ به اندازه ی همون اختلاف سال شمسی و میلادی با اروپایی ها فاصله دارن. چله ی تابستون چندین بار دیدم بعضی کاسبان گرامی با شلنگ جلوی مغازشونو میشورن. در نهایت ادب تذکرم که میدی داغ میکنن و فکر میکنن نسبت به اونا حس بزرگ منشی داری.
ASTON MARTIN
۷ شهریور ۱۳۹۵البته از یک جهت هم میشه حق داد که هم کثیف تره ایران هم نیاز به شستشو بیشتر
اونم اینکه ایران گردو خاک خیلی زیاده
اروپا نیست اصلا
حسین
۳۱ تیر ۱۳۹۵درود. آقای رحیقی عزیز سری مطالب بسیار جالب و خواندنی ای تهیه کردید. هم تشکر و هم خدا قوت. واقعا از خوندن این مطلب لذت بردم
احمد باقری
۳۱ تیر ۱۳۹۵مقاله جالبی بود.
محمد زمانلو
۱ مرداد ۱۳۹۵از پدال خواهش می کنم که با وجود کاربری خودرویی این سایت به آقای رحیقی اجازه بدن هرچه بیشتر وارد جزییات فرهنگی و اجتماعی بشن و هیچ چیزی از قلم نیفتد.
با تشکر از پدال و آقای رحیقی که با قلم خوبشون این سفرنامه ی زیبا رو به رشته ی تحریر درآوردند.
Hamid...Audi
۱ مرداد ۱۳۹۵تشکر فراوان از آقای رحیقی…
قلم بسیار خوب و توصیف بی نظیر وقایع ما رو قشنگ میبره به همون حال و هوا.
محمد۲۰
۲ مرداد ۱۳۹۵عالیه! اصلا انگار خودم رفتم اونجا! خیلی خوب توصیف کردین
دوستان میگم ما که پولمون نمیرسه بریم هلند و… حداقل پولامونو جمع کنیم بدیم آقای رحیقی تشریف ببرن بعد بیان سفرنامه شو بنویسن ماهم حال کنیم :))))
علی
۲ مرداد ۱۳۹۵سلام
روش سفرنامه نویسی شما ستودنیست
اروپا فرهنگ بسیار خوبی داره که شما به چند تاش اشاره کردی
یاد یکی از استادام افتادم که میگفت سالهای گذشته که چند مهندس ژاپنی مسئول تست نهایی خودرو در ایرانخودرو بودن به محض رسیدن زمان استراحت هر کاری میکردن رو رها کرده و میرفتن و از سمت دیگه هم تا استراحت تمام میشد بدون معطلی سر کار بودن