پولستار خود را رقیب پورشه می‌داند!

برو بابا پولستار
پا تو کفش بزرگا نکن
ماشینات خوبه ها
ولی تو خواب ببینی رقیب که چه عرض کنم،مطیع پورشه باشی

9

11

رمانی از دوست عزیزمون MC20 که دیروز بعضی ها نخوندند:
. . . . . و آن ها که ، به شهر سوپرکار ، وارد شده بودند ، دیروز در میدان اصلی شهر با نمایش ناجوانمردانه ی شکست پهلوان لامبورگینی برای مردم ، گفتند ، آی مردم بشتابید که قهرمان تسلا ، سوپرکار است و آمده با فروتنی ، شما را از شر قهرمانان مغرور و عصبانی و پوشالی و پر سر و صدا ، نجات دهد ، اکنون برخود ببالید که قهرمان جدید اینجاست ، به او دلگرم باشید ، تابرای شما ، یار و همراه و برای کودکان شما ، الگو باشد . مدتی گذشت و آنها دیدند ، کودکان شهر که پهلوان لامبورگینی را نمی شناسند و فقط آوازه ی او را ، از پدرانشان ، شنیده اند ، گرد قهرمان تسلا جمع شده اند و او شده تسلای دل کودکانه ی آنها . . . . . . . . . ناگهان ذوق زده شدند ، فکری شیطانی به سرشان زده بود ، پیران اهل دل ، برق طمع و شیطنت را در چشمان نابکارشان دیده بودند . . . تا خواستند روشنگری کنند . . . . . . . . . . . . . . . . . آنها ، رندانه ، با اشاره ای به قهرمان تسلا . . . . . . . . . . . و کودکان ، گریه کنان : پهلوان تسلا را کجا می برید و آنها پدرانه دستی برسرشان کشیدند و گفتند ، قهرمان ، متعلق به تمام مردم سرزمین است و دیگران نیز منتظر او هستند ، ولی بزودی به شهر شما ، باز خواهد گشت پس منتظر باشید و کودکان خوشحال . . . . . آنها ، شهر را ترک کردند و پس از چند روز ، به شهر سدان لاکچری رسیدند و با بوغ و کرنا همه مردم را در میدان اصلی شهر ، دور خود جمع کردند و نمایش شکست پهلوان لامبورگینی را باز نشان دادند . . . مردم شهر ، در بهت و حیرت . . . و آنها ، که با تماشای سیمای مردم می دانستند تیرشان به هدف خورده و تنور داغ است ، نانشان را چسباندند و ناگهان فریاد زدند که آی جماعت این پهلوان تسلا سدان لوکس است ، سوپرکارنیست ، ولی سوپرکار لامبورگینی را ، همان طور که دیدید در رقابتی جذاب و نابرابر و به راحتی ، شکست داد . . .حال ، زیرکانه ، منتظر واکنش مردم بودند ، پدران و کودکان ، هلهله کنان ، درحالی که برای قهرمان جدید ، غریو شادی سر می دادند ، در سر می پروراندند ، به راستی دیگر ، به قهرمان بی ام دبلیوو ی متکبر و یا قهرمان بنز پرافاده و تجدد خواه و یا قهرمان آئودی کم پیدا و کاسب ، چه نیاز ؟ و حتی مردم شهر همسایه را ، به قهرمان لکسس خام و جوان و جویای نام ، چه نیاز ؟ به راستی چه نیازی به اینهاست ؟ وقتی نمی توانند ، مثل پهلوان تسلا ، قهرمان لامبورگینی را شکست دهند و در دل ، یقین داشتند ، به آنچه به آن ، می اندیشیدند . از فردای آن روز ، دیگر ، رفتار مردم با قهرمان بنز و بی ام دبلیوو و آئودی ، تغییر کرد ، حتی جواب سلام قهرمانان را هم ، به زور می دادند و جز اندکی ، پیران با خرد و با تجربه ، کسی محلی به قهرمانان نمی داد و . . . قهرمانان ما هم ، آن شهر را ترک کردند . حال ، بیشتر پدران ، گرد پهلوان تسلا می گشتند و سکوت پهلوان تسلا را ، چماق تمجید کرده ، بر سر پهلوان بی ام دبلیوو ی پر سروصدا و عصبانی و متکبر می کوبیدند ، که فلان است و بیسان است و بهمان . . . . . . . . . . . . . کودکان که دیگر نگو ، یک دل نه ، صد دل ، عاشق پهلوان تسلا شده بودند . . . . و جز عده ای اندک از جوانان آگاه و دورادور با خبر ، از حال قهرمانان حقیقی ، کسی سراغ قهرمانان قدیمی شهر را نمی گرفت . . . . . مدتی گذشته بود و پهلوان تسلا ، تسلای دل اکثریت مردم شهر شده بود که آنها ، دوباره ، فکری شیطانی به سرشان زد ، برق طمع و شیطنت چشمان نابکارشان را کور کرده بود ، پس با اشاره ای قهرمان تسلا را . . . . . . کودکان ، باز ، گریه کنان : پهلوان تسلا را کجا می برید و آنها دوباره ، پدرانه ، دستی برسرشان کشیدند و گفتند قهرمان ، متعلق به تمام مردم سرزمین است و دیگران نیز منتظر او هستند ولی بزودی به شهر شما باز خواهد گشت پس منتظر باشید و کودکان خوشحال . . . . . . . . . آنها شهر را ترک کردند تا . . . . به شهر همسایه ، شهر قهرمان لکسس جوان و جویای نام ، رسیدند و از مردم مشتاق و منتظر خود ، شنیدند ، قهرمان لکسس جوان و جویای نام و عصبانی با دیدن نمایش شکست پهلوان لامبورگینی ، عاقبت مغموم و با غرور شکسته ، همراه قهرمان بنز و بی ام دبلیوو و آئودی ترک دیار گفتند و به شهرهای دوردست کوچ کردند . آنها ذوق زده ، دوباره فکری شیطانی به سرشان زد : اگر با تسلا ، تمام شهرهای این سرزمین را درنوردیم و با این تک نمایش ، تمام قهرمانان هر شهر را بیرون کنیم چه می شود ؟ در ذهن ، می شنیدند ، همه ی آنها به سرزمینی های دوردست کوچ خواهند کرد و خواهند مرد و در آینده ای نزدیک ، دیگر هیچ کودک و جوان و پیری ، سراغی از پهلوانان راستین ، نمی گیرد ، حتی ، هیچ کس ، آنها را به خاطر هم ، نخواهد آورد و تسلا ، در این ، کره ی سر زمین ، تا ابد ، پهلوانی می کند و ما حکمران شکست ناپذیر خواهیم شد و همه را به بردگی خواهیم برد . . . . . . سرمست از نبوغ خود ، دهان باز کردند و قهقهه ای شیطانی سردادند و بوی ک ث ا ف ت و چرکش ، اقیانوس اطلس را در نوردید و تا به اینجا رسید ، به ، ای ر ان ، به سرزمین مردمان نیک نژاد و هوشیار ، ولی افسوس که صدایش هرگز به این جا نرسید .

1

3